توسّل به حسين(ع) و توسّل حسين(ع)

توسّل به حسين(ع) و توسّل حسين(ع)

آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند        آيا بُوَد كه گوشه چشمى به ما كنند؟

دردم نهفته به ز طبيبان مدّعى         باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند

(حافظ شیرازی)

توسّل گرفته شده از مصدر «وسل»، به معناى چيزى است كه به وسيله آن به چيزى وصول حاصل شده و به آن نزديك گردد. [ابن اثیر، النهایه، ج ۵، ص ۱۸۰].

بنا براين اگر كسى يكى از پيامبران يا اولياى الهى يا يكى از صالحان را وسيله براى برآورده شدن حاجتى از خدا قرار بدهد، یعنی آن پيامبر يا ولى خدا را واسطه بين خود و خدا قرار بدهد مى‏گويند به او توسّل جسته و او را وسيله خود نزد خدا براى اجابت دعا و رسيدن به حاجت خود قرار داده است.

توسّل گاهى در امور مادى است و گاهى در امور معنوى، توسّل در امور مادى و نيازهاى دنيا – مانند وسيله قرار دادن بنّا، نجّار و آهنگر براى ساختن خانه، توسل به نانوا براى تهیه نان كه به قصد قربت نياز ندارد – مورد اشكال كسى واقع نشده است.

آن‏چه مورد اشكال قرار گرفته است توسّل در امور معنوى است كه از برخى فرقه‏هاى سلفيه [وهابيون] نقل شده است كه گفته‏اند: «توسّل به پيامبر (ص) و غير او از پیامبران و صالحان جايز نيست، همچنين توسل به مقام آن حضرت و غير او حرام است، زيرا اين عمل بدعت است و از پيامبر (ص) و از صحابه در باره آن حكمى نرسيده است».[کتاب: البدع والمحادثات و ما لا اصل لها].

در اين نوشتار مى‏خواهيم ببينيم آيا واقعا آنچه آنان مى‏گويند درست است كه توسّل بدعت باشد، يا اينكه توسّل نيز يكى از معارف اصيل و سازنده اسلام و قرآن است و اين گروه گمراه و نادان –  در اثر نشناختن درست قرآن و سنّت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله –  به حرمت آن حكم كرده و آن را بدعت دانسته‏ اند
توسّل در قرآن

در آياتى از قرآن كريم موضوع توسّل مطرح شده است:

  1. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ…». (المائده: ۳۵). «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد».

زمخشرى در باره «وسيله» در ذيل همين آيه نوشته است:  «وسيله هر چيزى را گويند كه به وسيله‏اش توسّل پيدا شود، يعنى به وسيله آن تقرّب [به خدا] حاصل گردد [كه عبارت باشد] از خويشاوندى و كار نيك و يا غير اين».[الکشاف ۱: ۶۲۸].

  1. خدا در باره توسّل به پيامبر (ص) فرموده است: «… وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً». (النساء: ۶۴).

«…  و اگر هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند».

پرسش ما اين است كه آمدن گناهكاران نزد پيامبر (ص) اگر توسّل نيست پس چيست؟ و – با اینکه انسان میتواند مستقیما در پیشگاه خدا قرار گرفته و استغفار نماید – چرا بايد براى استغفار نزد پيامبر (ص) بيايند؟ چه لزومى دارد كه پيامبر (ص) براى آنان استغفار كند؟ پاسخ اين است كه انسان گناهكار آن مقام و منزلتى را ندارد كه پيامبر (ص) آن مقام را دارد، پيامبر (ص) داراى مقام محمود [شفاعت] است كه در قرآن به آن تصريح شده است: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودا». (الإسراء: ۷۹).

«پاره‏اى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند».

ارزش استغفار پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كجا و ارزش استغفار يك بنده گناهكار كجا؟! جالب اين است كه – در آيه‏اى ديگر از قرآن – منافقانى كه براى استغفار نزد پيامبر (ص) نمى‏روند مورد سرزنش قرار گرفته‏اند:

  1. درباره منافقان فرمود: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُون‏». (المنافقون: ۵).

«چون به آنها گفته شود كه بياييد تا پيامبر خدا برايتان آمرزش بخواهد، سرمى‏پيچند. مى‏بينى كه اعراض و گردنكشى مى‏كنند».

ممكن است كسانى بگويند: اين آيات به زمان حيات پيامبر (ص) ارتباط دارد و بر جواز توسّل به قبر پيامبر (ص) دلالت ندارد.

پاسخ اين است كه [اولاً] آيات قرآن تنها براى زمان حيات پيامبر (ص) نازل نشد، چنان كه در آياتى از سوره «حجرات» (آیه: ۱ – ۲).كه به ما برخورد مؤدّبانه با پيامبر (ص) را فرمان داده است براى پس از رحلت پيامبر (ص) نيز وظيفه مى‏آورد و مسلمانان موظفند در كنار قبر شريف پيامبر (ص) سكوت را رعايت كنند.

و [ثانيا] اگر توسّل به غير خدا به طور كلّى شرك و بدعت باشد نبايد ميان حيات و ممات پيامبر (ص) لتفاوتى وجود داشته باشد، اگر در زمان حيات پيامبر (ص) توسل به او شرك نيست، پس براى پس از رحلت او و نيز توسّل به ديگر مقرّبان الهى –  اگر براى آنان استقلال قائل نباشيم –  شرك نخواهد بود.

و [ثالتا] مگر ارزش پيامبر (ص) از ارزش شهيدان كمتر است كه قرآن در باره آنان فرمود: «كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده مپندار، بلكه زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند».«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». (آل عمران: ۱۶۹).

بنا براين، اين گمان را نبايد داشت كه پيامبر (ص) مرده باشد، بلكه روح مقدس او از حيات ويژه برخوردار است، اگر چه از پيكر او جدا باشد، او سخن ما را مى‏شنود و اين ماييم كه سخن او را نمى‏شنويم و در توسّل كافى است كه وسيله سخن ما را بشنود و به خدا منتقل كند و از طرف خدا با اذن او درخواست ما را اجابت كند.

  1. برادران يوسف (ع) پس از پى بردن به لغزش خود نسبت به يوسف (ع) نزد پدرشان، يعقوب  (ع) كه از پيامبران الهى بود مى‏آيند و خدا در قرآن درخواست و توسّل آنان به پدرشان و پاسخ يعقوب (ع) به درخواست آنان را اين‏گونه نقل مى‏كند: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين‏ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ». (یوسف: ۹۷ – ۹۸).

«گفتند: اى پدر براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوده‏ايم‏ * گفت: از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست، او آمرزنده و مهربان است‏».

اگر توسّل شرك است پس چگونه يعقوب پيامبر عليه  ‏السلام درخواست و توسل پسرانش را مى‏پذيرد؟ و خدا در قرآن نيز بدون اينكه آن را مردود بداند نقل مى‏كند؟!

توسّل به حسن و حسين علیهما السلام

از امام باقر عليه ‏السلام نقل شده است كه فرمود: در زمان حيات پيامبر (ع) مردى گناهى مرتكب شده بود، از نظرها پنهان شد، تا اينكه در يك راهى خلوت حسن و حسين[علیهما السلام] را يافت، آن دو را گرفت و بر شانه خود گذاشت و نزد پيامبر (ص) رفت و گفت: «اى پيامبر، من به خدا و اين دو پناهنده شده‏ام». پيامبر (ص) خنديد به گونه‏اى كه [براى اينكه صداى خنده‏اش بر نخيزد] دست خود را بر دهانش گرفت، سپس به آن مرد فرمود: «إِذْهَبْ وَ اَنْتَ طَليقٌ» [برو تو آزادى] و به حسن و حسين[علیهما السلام] فرمود: «اى دوجوان شفاعت شما در باره او را پذيرفته‏ام».[«قد شفعتکما فیه أی فتیان». بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۳۱۸].

 توسّل مردم كوفه به حسين (ع)

از سيّد مرتضى رحمه‏ الله با سندى از امام صادق عليه‏ السلام و او از جدّش نقل شده است كه فرمود: اهل كوفه نزد على عليه‏ السلام آمدند و از نيامدن باران شكايت كردند و گفتند «براى ما [از خدا] باران طلب كن»، على عليه‏ السلام به حسين عليه ‏السلام فرمود: «برخيز و [از خدا] درخواست باران كن»، حسين عليه‏ السلام ايستاد و حمد و ثناى خدا گفت و بر پيامبر عليه ‏السلام صلوات فرستاد و گفت: «اَللّهُمَّ مُعْطِى الْخَيْراتِ…»، او دعاى خود را به پايان نرسانيده بود كه خدا ناگهان باران فرستاد و يكى از مردم اطراف كوفه به شهر وارد شد و گفت: بيابان‏ها و باتلاق‏ها از پر آبى موج مى‏زند. [بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۷، ح ۱۶].

 توسّل حسين (ع) به قبر پيامبر (ص)

آن‏گاه كه خبر مرگ معاويه و به حكومت رسيدن يزيد به گوش امام حسين عليه‏السلام رسيد، او ده شب در مدينه باقى ماند، سپس بيرون آمد، در شب دوم به كنار قبر جدش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفت و متوسّل شد و گفت: «خدایا اين قبر پيامبرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و من پسر دختر پيامبرت هستم، مشكلى براى من پيش آمده است كه تو آن را مى‏دانى، خدایا… من از تو مى‏خواهم به حق اين قبر و كسى كه در آن قرار دارد آنچه را كه مورد رضايت تو و پيامبرت است براى من برگزينى»، سپس گريه كرد. [مقتل مقرم، ص ۱۳۳].