پاسخ به اشکالات توسل به مردگان (اولیاء الله)

اشکالات منسوب به بعضی از بزرگان درباره توسل

(کپی با حذف نام شخصیتی که به او نسبت داده شد) به نقل مستقیم از علی نجار دبیر بازنشسته و پژوهشگر دینی:

درسال(۶۴یا ۶۵) بود. در ماه رمضان مرحوم… دراصفهان بود و نماز جماعت به امامت ایشان که فردی محقق و دانشمندی بزرگ بود در مسجد الحجه برگزار میشد.

نماز گذاران این مسجد اغلب جوانان مخلصی بودند که بسیاری از آنها به خیل شهدا پیوستند.

در آن ماه هر روز عصر در زیر زمین مسجد جلسه کلاس و پرسش و پاسخ توسط ایشان برگزار میشد.

سخنان آن مرحوم بسیار عمیق و قابل تامل بود و گاهی آنقدر تازگی داشت و خلاف باورهای سنتی بود که به همه شوک وارد میکرد بطوری که با وجودی که تمام آنها مستند به آیات قرآن بود پذیرش آنها بسیار سخت و گاهی غیر ممکن بود.

بعنوان مثال یکروز بحث ایشان به آنجا رسیده بود که، (اهل قبور و از جمله پیامبران و امامان(ع) نه صدای ما را می‌شنوند و نه دعای کسی را اجابت می کنند).

و این حرفی بود که برای همگان بسیار ثقیل و هضم آن بسیار دشوار و حتی غیر قابل تحمل بود.

بطوری که یکی از حضار برخاست و با صدایی که اعتراض از کلامش محسوس بود گفت:

👇حاج آقا؛

ما وقتی به زیارت امام رضا(ع) می‌رویم به آن حضرت عرض می کنیم:

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی و تعلم حاجتی وتقضی حوائجی و……

شهادت مي‌دهم كه تو جايگاه مرا مي‌داني، كلام مرا مي‌شنوي و جواب سلام مرا مي‌دهي و حاجت مرا میدانی و حوائج مرا برآورده می کنی و…….

👇مرحوم آیت الله… با آرامش پاسخ داد و گفت:

راوی این مطالب جهود بوده است و سپس ادامه داد که:

۱️هر چیزی اعم از زیارت یا حدیث و،،،، که مغایر با قرآن باشد مطمئن باشید از معصوم نیست و باید به دیوار کوفت.۱

۲️ این جمعیتی که اطراف ضریح امام و در رواق ها و صحن ها و،، از امام رضا همزمان حاجت می‌طلبند و او را می خوانند، تعدادشان از صدها نفر تجاوز می کند، تازه اضافه کنید مردمی که در شهرهای دور مانند اصفهان، تهران و،،،او را صدا می‌زنند.

حال اگر امام رضا(ع) توانایی داشته باشد که هم زمان  تک تک آنها را ببیند و صدای تک تک آنها را طور مجزا بشنود و حوایج تک تک آنها را بطور مجزا و همزمان بداند و حوایج تک تک آنها را بر آورد کند و راه دور و نزدیک هم ‌برایش فرقی نکند، چنین کسی با چنین توانایی (اله) است.

یعنی با قدرتی خارق العاده.

پس قبول این فرض،(لا اله الا الله) را نقض میکند زیرا غیر از الله ( اله) دیگری هم وجود دارد.

بعبارت دیگر یا باید ( لااله الاالله ) را قبول کنیم یا اینگونه فرض ها را، زیرا هردو با هم قابل جمع نیست.

و از طرفی این گونه صفات از اختصاصات خداوندی است زیرا او سمیع و بصیر و قاضی الحاجات است.

۳️ وقتی حضرت علی(ع) فرقش شکافته و در بستر خوابیده بود،برای مداوای او یک پزشک یهودی آوردند.

واین درحالی بود که سه_امام (ع)بر بالین او بودند، امامان حسن، حسین و سجاد خردسال و چندین امامزاده از جمله حضرت ابوالفضل(ع)،

واینها همگی بر بالین حضرت گریه میکردند و با وجودی که او عزیزترین کس نزد آنان بود اما کار خارق العاده‌ای برای او نمی توانستند انجام دهند تا او شفا یابد و تازه همه آنها هم زنده بودند.

حال وقتی در زمان حیاتشان و آنهم برای عزیز ترین کسشان نتوانستند کارخاصی انجام دهند، چگونه انتظار دارید که در زمان ممات برای دیگران بتوانند کاری انجام دهند.

و این درحالی است که قرآن میفرماید:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ  اعراف:۱۹۴

مسلماً آنهائي که [براي حاجات خود] به جاي خدا مي‌خوانيد، [اعم از فرشتگان، ارواح انبياء، اولياء و مقدّسين] بندگاني همچون خود شما هستند. پس [براي آزمايش و تجربه هم که شده] آنها را بخوانيد تا درخواست شما را [در حاجات] برآورده کنند، اگر راست مي‌گوئيد!

أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا  اعراف:۱۹۵

آيا آنها را پاهائي است که با آن قدم بردارند [و به دنبال حل مشکلات شما بروند؟] يا دست‌هائي که با آن [بر دشمن] يورش آورند؟  يا چشم‌هائي که با آن [احوال پريشان شما را] ببينند؟ يا گوش‌هائي که با آن [درد دل‌هاي شما را] بشنوند؟ …

و ده ها آیه دیگر که بر بي‌تأثير بودن واسطه‌ها در برآوردن حاجات دلالت مي‌کند.

و این اولین جرقه ها بود که زده شد و شوک هایی بود که وارد شد آنهم در آن تاریخ که خیلی سخت بود.

پاسخهای باقریان

خدا رحمت کند آیت الله… را من نمیدانم این نقل ادعایی منسوب به او تا چه اندازه درست است، و یکی از اساتید بزرگوار که شاگرد خاص او بود آن را درست ندانست و فرمود تا نام او را از این مکتوب حذف نمایم، ولی من کاری به گوینده ندارم بلکه نقد من بر محتوای کلام منسوب به او است.

و خوب است از سابقه تاریخی این سخنان نیز اطلاع داشته باشیم.

پیش از او ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب نیز این شبهات را در کتابهای خود آورده اند و ابو الفضل برقعی ابن الرضا نیز آنها را در گتاب «تضاد مفاتیج الجنان با قرآن» مکررا آورده و من آنها را در کتاب «مفاتیح الجنان در ترازوی انصاف» نقل کرده و مورد نقد قرار داده ام و اینک در ذیل پاسخهایم به شبهات مربوط به توسل به مردگان تقدیم میشود:

آیا اهل قبور صدای ما را نمیشنوند و هیچیک به درخواست ما پاسخ نمیدهند؟

جناب آقای… گفت: (اهل قبور و از جمله پیامبران و امامان(ع) نه صدای ما را می‌شنوند و نه دعای کسی را اجابت می کنند).

پاسخها

در مورد اشکال توسل به مردگان، شش پاسخ تقدیم می‌شود:

(پاسخ اول): آيات قرآن تنها براى زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله نازل نشده است، بلكه خداوند در قرآن به صورت قضيه حقيقيه براى همگان جعل تكليف مىكند، چنانكه در آياتى از سوره «حجرات»[«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهْ بِالْقَوْلِ» [الحجرات: ۱ – ۲]] كه به ما فرمان داده است تا صداى سخن خود را از صداى سخن پيامبر صلی الله علیه وآله فراتر نبريم براى پس از رحلت او صلی الله علیه وآله نيز وظيفه مىآورد و مسلمانان موظف هستند در كنار قبر شريف پيامبر صلی الله علیه وآله آهسته سخن بگويند.

از قاضى ابوبكر بن عربى نقل شده است كه گفت: «حرمت پيامبر صلی الله علیه وآله در حال وفاتش مانند حرمت او در حال حياتش است و سخن نقل شده از او پس از وفاتش در رفعت مانند سخن شنيده شده از تلفظ او است، پس هر گاه سخن او خوانده شود بر هر حاضرى واجب است كه سخن خود را بالا نبرد». [قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج ۶ ص ۳۰۷].

نقل شده است كه مالك بن أنس به منصور، خليفه عباسى، در مسجد پيامبر صلی الله علیه وآله گفت: «صدايت را در اين مسجد بلند نكن». [قاضى عياض، الشّفاء، ج ۲، ص ۳۵؛ سبكى، شفاء السّقام، ص ۲۱۳؛ سمهودى، وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۹۶I.

چنانکه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله مسلمانان به قبر او یعنی به روح مطهر او) نیز متوسل شدند.

اهل مدينه به قحطى و خشكسالى دشوارى دچار شدند، نزد عايشه رفتند، او گفت: «به قبر پيامبر صلی الله علیه وآله نگاه كنيد، از آن پنجرهاى به سوى آسمان باز كنيد، تا اينكه ميان او و آسمان سقفى قرار نگيرد».

 اين كار را انجام دادند، باران فراوان آمد، تا آنجا كه گياهان روييدند و شتران چاق شدند، به گونهاى كه به سبب پى فراوان ورم كردند، آن سال را عام الفتق [سال ورم كردن و چاق شدن حیوانات] ناميدند. [سنن الدارمى، ج ۱، ص ۴۳، «باب ما اكرم اللّه نبيّه بعد موته»؛ مقريزى، امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۶۱۵؛ صالحى شامى، سبل الهدى والرّشاد، ج ۱۲، ص ۳۴۷؛ سمهودى، وفاء الوفا باخبار دار المصطفى (ص)، ج ۲، ص ۱۲۳؛ محمود سعيد ممدوح، رفع المناره فى احاديث التوسّل والزّيارة، ص ۲۰۳].

پاسخ دوّم: كلمه «جاؤُوك» [در سوره نساء] در حيّز شرط دليل بر عموم است و دلالت دارد كه خداوند خواهان آمدن نزد پيامبر صلی الله علیه وآله در همه حالات حيات و ممات است و صحابه و تابعين و نيز مفسران از آيه عموميت را فهميدند، چنانكه از شيخ عبداللّه صدّيق غُمارى نقل شده است كه گفت: اين آيه عموميت دارد و حال حيات و وفات پيامبر صلی الله علیه وآله را شامل مىشود و اختصاص دادن آن به يكى از آن دو حالت، نيازمند دليل است كه در اينجا چنين دليلى وجود ندارد. اگر گفته شود: عموم از كجا آمد تا تخصيص آن به حال حيات به دليل نياز داشته باشد؟ در پاسخ مىگوييم: از وقوع فعل در سياق شرط و قاعده مقرّر در علم اصول كه «فعل اگر در سياق شرط قرار بگيرد عموميت دارد، چون فعل متضمّن مصدر نكره در معناى نكره است و نكره در سياق نفى يا شرط براى عموم وضع شده است. [محمود سعيد ممدوح، رفع المناره، ص ۵۷، نقل از «الردّ المحكم المتين»، ص ۴۴].

سمهودى براى اثبات جواز زيارت قبر شريف پيامبر صلی الله علیه وآله گفته است: علما از آيه عموميت براى حالت مرگ و حيات را فهميدند. )وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۸۵(.

پاسخ سوم: فضايل پيامبر صلی الله علیه وآله قابل نسخ، تخصيص و استثنا نيست، چنانكه ابن عبد البرّ در «التمهيد» و تفسير خود گفته است: «در فضايل او نزد اهل علم نه نسخ جايز است و نه تبديل».(ابن عبد البرّ، التمهبد، [تحقيق: مصطفى بن احمد العلوى، محمد الكبير البكرى، چاپ مغرب، ۱۳۸۷ هجرى]، ج ۵، ص ۲۱۸؛ الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۰، ص ۴۹(.

قرطبى نيز گفته است: فضائل او همواره افزايش پيدا مىكرد تا خدا او را قبض روح كرد، از همينجا است كه ما گفتيم: بر آنها نه نسخ جايز است و نه استثنا و نه نقصان؛ ولى افزودن به آنها جايز است. (الجامع لأحكام القرآن، ج ۱۰، ص ۳۳، ذيل: سوره الحجر، آيه ۸۰(.

از انس نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ألا اِنّى لَكُمْ بِمَكانِ صِدْقِ حَياتى، فَاِذا مِتُّ لا أَزالُ أُنادى فى قَبْرى: يا رَبِّ أُمَّتى أُمَّتى، حَتّى يُنْفَخَ فِى الصُّورِ اَلنَّفْخَةُ الأُولى، ثُمَ لاْ تَزالُ لى دَعْوَةٌ مُسْتَجابَةٌ حَتّى يُنْفَخَ فِى الصُّورِ اَلنَفْخَةُ الثّانِيَةُ» (کنز العمّال، ج ۱۴، ص ۴۱۴، حديث ۳۹۱۱۴(..

«آگاه باشيد كه من براى شما از جايگاه صداقت زمان حياتم برخوردار هستم، پس آنگاه كه بميرم همچنان در قبرم ندا مىدهم: اى پروردگار من امّت من! امّت من! تا اينكه نفخ صور نخستين پديد آيد؛ سپس همچنان دعاى من مستجاب است، تا نفخ صور دوّم پديد آيد».

بر اين اساس، حكم ياد شده در آيه شريفه نه با وفات پيامبر صلی الله علیه وآله نسخ مىشود و نه از سوى مؤمنان به عنوان يك وظيفه براى استغفار، بلكه براى پيامبر صلی الله علیه وآله در قبر شريفش همچنان امكان استغفار براى زائران استغفار كنندهاش وجود دارد، چنانكه برخى با حضور صحابه و بدون انكار و اعتراض آنان و برخى ديگر از سوى تابعين و معاريف اهل سنّت يا اهل بيت به قبر پیامبر (ص) توسل شده است نيز گواه بر آن است.

پاسخ چهارم: اگر توسّل و استغاثه به غير خدا شرك است، نبايد ميان حيات و ممات پيامبر صلی الله علیه وآله تفاوتى وجود داشته باشد و اگر در زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله توسّل و استغاثه به او شرك نيست، پس براى پس از رحلت او و نيز توسّل و استغاثه به صالحان مقرّب درگاه خدا نيز اگر براى آنان استقلال قائل نبوده و آنان مأذون از جانب خدا باشند شرك نخواهد بود، جز شبهه مرگ كه اگر براى پيامبر صلی الله علیه وآله و انسان صالح استقلال قائل نباشيم دليلى بر شرك بودن استغاثه به مرده وجود ندارد و اگر كسى براى مرده استقلال قائل شود اشكال شرك وجود پيدا مىكند؛ ولى اين اشكال به استغاثه و توسّل به مرده اختصاص ندارد، بلكه در زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله نيز اگر كسى در توسّل و استغاثه به او براى او استقلال قائل مىشد به شرك دچار مىشد.

و امّا اشكال بر نافع بودن مرده، پاسخ آن را در ادامه مىخوانيد:

پاسخ پنجم: هيچ مخلوقى در جهان استقلالاً بدون خدا مالك سود و زيان خود و ديگران نيست، چنانكه از ابن عباس در حديثى نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «… و بدان كه اگر امّت گرد هم آيند تا تو را در چيزى سود برسانند، تو را سود نمىرسانند، جز آنچه را كه خدا براى تو نوشته است و اگر گرد هم آيند تا تو را زيان برسانند، به تو زيان نمىرسانند، جز در چيزى كه خدا آن را براى تو نوشته است».«… وَاعلمْ أَنِّ الأُمَّةَ لَوَ اجْتَمَعُوا أَنْ يَنْفَعُوكَ، لَمْ يَنْفَعُوكَ إلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَكَ، وَ لَوَ اجْتَمَعُوا أَنْ يَضُرُّوكَ لَمْ يَضُرُّوكَ إلاّ ما كَتَبَ اللّهُ عَلَيْكَ». (طبرانى، كتاب الدعاء، ص ۳۴، ح ۴۲(.

آن خداوندى كه مالك ذاتى همه چيز است، به همانگونه كه در زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله به او توانايى پاسخگويى به درخواست شفاعت و استغفار مؤمنان را داده بود، اين توانايى را براى پس از وفات او نيز به او داده و مالكيت سود و زيان را به او عنايت كرده است.

پاسخ ششم: ارزش پيامبر صلی الله علیه وآله از ارزش شهيدان كمتر نيست. خدا در قرآن در باره آنان فرمود: «هرگز گمان مبريد كه كسانى كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند، بلكه آنان زندهاند و در پيشگاه پروردگار خود از روزى او بهره مىبرند».«وَ لا تَحْسِبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ أَمْواتا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». )آل عمران: ۱۶۹(.

افزون بر اينكه اهل سيره نوشتهاند كه مرگ پيامبر صلی الله علیه وآله به وسيله سمّى بود كه به او خورانده بودند، چنانكه از ابن اسحاق نقل شده است كه گفت: مسلمانان رأيشان اين است كه پيامبر صلی الله علیه وآله شهيد وفات كرده است و ابن سحنون گفته است: اهل حديث اجماع كردهاند كه زن يهودى پيامبر صلی الله علیه وآله را مسموم كرده است. )قاضى عياض، الشفا، ج ۱، ص ۲۳۶ ۲۳۷(.

 بر اين اساس پيامبر صلی الله علیه وآله نيز از شهيدان است كه از این جهت نیز نبايد در باره او گمان مرگ داشته باشيم.

حرمت خوردن اجساد انبيا بر زمين

چيزى كه پاسخهاى ياد شده را تأييد مىكند احاديثی است که از ابو دردا و انس نقل شده است (ر.ک: شیعه در منابعد اهل سنت).

سمهودى نوشته است: در حيات پس از مرگ پيامبر صلی الله علیه وآله شك وجود ندارد و همينگونه ديگر انبيا علیهم السلام در قبرهاى خود زنده هستند و حياتى كاملتر از زندگى شهيدان دارند كه خداوند آن را در كتاب عزيز خود بيان فرمود و پيامبر ما صلی الله علیه وآله سيّد شهيدان بوده و اعمال شهيدان در ترازوى او قرار دارد و او صلی الله علیه وآله فرمود: «دانش من پس از وفاتم مانند دانش من در زمان زنده بودنم است».(وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى (ص)، ص ۱۷۹(.

حكيم ترمذى نقل كرده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «إنَّ الشُّهَداءَ لا تَأْكُلُهُمُ الاَرْضُ»«زمين شهيدان را نمىخورد»، و «مَنْ أَذَّنَ سَبْعَ سِنينَ لم يدود فى قبره»(نوادر الأصول، ج ۲، ص ۷۲۰ – ۷۲۱(. «كسى كه هفت سال اذان بگويد در قبر خود كرم خورده نمىشود».

حکیم ترمذى پس از نقل دو حديث ياد شده نوشته است: اگر شهيد و مؤذّن دعوت كننده به خدا از زمين در امان بوده و به حال خود رها شوند، پس حالت صدّيقان و اولياى خدا رفيعتر و جليلتر از آن است، زيرا آنان در روزگار زنده بودن خود گواهان و دعوت كنندگان به خدا بوده و جايگاه قرب خدايى را گواه بوده و مردم را با بصيرت به سوى خدا فرا خواندهاند. (نوادر الاصول، ج ۲، ص ۷۲۱).

۲. حيات برزخى همه مردگان

تاكنون روشن شد كه پيامبران و اولياى الهى و شهيدان در قبرهاى خود حيات برزخى ويژهاى دارند. در اينجا حديثى را مىخوانيم كه بر نوعى از حيات برزخى [اگرچه به صورت ضعيفتر] براى همه مردگان دلالت دارد:

پيامبر صلی الله علیه واله پس از پايان جنگ فرمان داد اجساد مشركان را به داخل چاه انداختند؛ سپس بر سر چاه آمد و با خطاب به آنان فرمود: «اى فلانى اى فلانى [سران مشركان] آيا آنچه را خدا به شما وعده داده بود حق يافتهايد؟ من آنچه را خدا به من وعده داده بود حق يافتهام»، عمر گفت: «اى پيامبر خدا! با مردمى سخن مىگويى كه مردار شدهاند؟»، پيامبر صلی الله علیه واله  فرمود: «ما أنتم باسمع لما أقول منهم، و لكن لايستطيعون أن يجيبوا». )مسند الامام احمد، ج ۱، ص ۴۵، ح ۱۸۲ و چاپ دار الجدیث قاهره با تحقیق احمد محمد شاکر انتشار سال ۱۴۱۶ هجری ج ۱ ص ۲۴۰ – ۲۴۱ رقم ۱۸۲(.

«شما در مورد آنچه مىگويم از آنان شنواتر نيستيد؛ ولى آنان نمىتوانند پاسخ بدهند».

از ابو هريره نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه واله  فرمود: «اِنَّ الْمَيِّتَ يَسْمَعُ حِسَّ النِّعالِ اِذا وَلّى مُدْبِرينَ، ثُمَّ يُجْلَسُ وَ يُضَعُ كَفَنُهُ فى عُنُقِهِ، ثُمَ يُسْأَلُ». (سُبكى، شفاء السّقام، ص ۴۲۵(.

«انسان مرده آنگاه كه مردم به او پشت مىكنند صداى كفشها را مىشنود؛ سپس در حالى كه كفن او در گردن او قرار دارد نشانده شده و مورد پرسش قرار مىگيرد».

سُبكى پس از نقل آن نوشته است: «اهل سنّت بر اثبات حيات در قبور اجماع كرده‏اند».(شفاء السّقام، ص ۴۲۵).

سُبكى از امام الحرمين در «الشّامل» نقل كرده است كه گفت: «سلف امّت اتفاق دارند بر اثبات عذاب قبر و احياء مردگان در گورهايشان و بازگرداندن ارواح به اجسادشان».(شفاء السّقام، ص ۴۲۵).

 

۳. عرض اعمال بر پيامبر(ص)

  از عبداللّه بن مسعود نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه واله فرمود:

«حَياتى خَيرٌ لَكُمْ نُحدثدن و يُحدث لكم، و وفاتى خيرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَىَّ أَعمالَكُمْ، فَما رَأَيْتُ مِنْ خَيْرٍ حَمِدْتُ اللّهَ، وَ ما رَأَيْتُ مِنْ شَرٍّ اَسْتَغْفَرْتُ اللّهَ لَكُمْ». )مناوى، فيض القدير، ج ۲، ص ۵۲۲، ح ۳۷۷۱؛ هيثمى، مجمع الزّوائد، ج ۹، ص ۲۴؛ ابن كثير، البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۰۹؛ سيوطى، الخصائس الكبرى، ج ۲، ص ۴۹۱ و الجامع الصغير، ج ۱، ص ۵۸۲، ح ۳۷۷۱؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۱۹۴؛ محمود آلوسى، روح المعانى، ج ۱۴، ص ۲۱۳؛ متقى هندى، كنز العمّال، ج ۱۱، ص ۴۰۷، ح ۳۱۹۰۳؛ صالحى شامى، سبل الهدى والرّشاد، ج ۱۲، ص ۲۷۱(.

«زنده بودن من براى شما خير است، مرگ من براى شما خير است، اعمال شما بر من عرضه مىشود، اگر كار خوب ببينم خدا را ستايش مىكنم و اگر كار بد ببينم از خدا براى شما درخواست آمرزش مىكنم».

هيثمى در باره این خبر نوشته است: بزّاز آن را روايت كرد و رجال او رجال صحيح هستند. (مجمع الزّوائد، ج ۹، ص ۲۴).

۴. نماز پيامبران در قبر

از انس و جز او نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله در حديث معراج فرمود: «مَرَرْتُ عَلى موسى وَ هُوَ قائمٌ يُصَلّى فى قَبْرِهِ».(صحيح مسلم بشرح النووى، ج ۱۵، ص ۱۳۷، ح ۱۶۵/۲۳۷۵؛ سنن النسائى، ج ۳، ص ۲۱۳، ح ۱۶۲۹ – ۱۶۳۱( «من از كنار موسى عبور كردم در حالى كه او در قبر خود ايستاده و نماز مىخواند»

و پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «اَلأَنبِياءُ أَحْياءٌ فى قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ».(سيوطى، الخصائص الكبرى، ج ۲، ص ۴۹۰(. «پيامبران در گورهايشان زندهاند، نماز مىخوانند».

با توجه به احاديثى كه تاكنون نقل شده است، نبايد اين گمان را داشته باشيم كه پيامبر صلی الله علیه وآله آنگونه مرده باشد كه ديگر انسانها مىميرند، بلكه روح مقدّس او صلی الله علیه وآله در برزخ مانند شهيدان و ديگر پيامبران خدا زنده است، اگر چه از پيكر او جدا شده است، او سخن ما را مىشنود، اين ما هستيم كه سخن او را نمىشنويم، در توسّل كافى است وسيله سخن ما را بشنود و به خداوند منتقل كند و از طرف خدا با اذن او درخواست ما را اجابت نماید.

پاسخ به یک اشکال

ابن تيميه به آيه «وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفُرُونَ»(الانفال:۳۳) براى برابر نبودن حالت مرگ پيامبر صلی الله علیه وآله با حالت وفات او استشهاد کرد، پاسخ اين است كه آيه شريفه پس از آيه «وَ إذْ قالَ اللّهُمَّ إنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ»(الانفال:۳۲). قرار دارد و در شأن نزول آن دو قول آمده است: يكى اينكه گوينده سخن به اعلام ولايت على علیه السلام معترض بود (اين نكته در كتاب «زيور خلافت» بخش «امامت على(ع) در قرآن» با عنوان «حقانيت ولايت على(ع)» با روايات فراوان نقل شده است). قول ديگر اين است كه در مكّه نازل شده و معترض يكى از مشركان مكّه بود.

در هر صورت آيه مورد استناد، در مقام دفع توهّم آن معترض يا معترضان است كه خود را نفرين كرده بودند و خداوند در اين آيه به آنان اعلام كرد: تا آن هنگام كه پيامبر صلی الله علیه وآله در ميان آنان زندگى مىكند خدا آنان را به عذاب دنيا گرفتار نمىكند و نيز در صورت ايمان به پيامبر صلی الله علیه وآله و استغفار از شرك و بت پرستى به عذاب گرفتار نمىشوند؛ يعنى مقصود از «و أنت فيهم» در آيه شريفه حيات او صلی الله علیه وآله نيست، بلكه مقصود حضور و زندگی او صلی الله علیه وآله در ميان آنان است(برگرفته از تفسير الكشاف، ج ۲، ص ۲۱۷)، چنانكه طبرى در تفسير اين آيه نوشته است: يعنى: «تا هنگامى كه تو در ميان آنان سكونت دارى»(جامع البيان، ج ۹، ص ۱۵۳) و از ابن عباس نقل شده است كه در تفسير آيه گفته است: «ساكنان هيچ آبادى عذاب نمىشوند تا هنگامى كه از پيامبر صلی الله علیه وآله بيروی كنند»(جامع البيان، ج ۹، ص ۱۵۳) افزون بر اينكه نقل شده است كه شخص معترض در همين دنيا به عذاب خدا گرفتار شد، با اينكه پيامبر صلی الله علیه وآله زنده بود. (ر.ک: كتاب «زيور خلافت»).

بر اين اساس آيه مورد استشهاد مستشكل بر تفاوت مرگ و حيات پيامبر صلی الله علیه وآله دلالت ندارد، چنانكه منع شرعى توسّل به قبر پيامبر صلی الله علیه وآله براى پس از وفات او را نيز نمىرساند.

بررسى اشكال كلمه «إذ» در سوره نساء

برخى براى فرار از دلالت صريح آيه سوره «نساء» گفتهاند: كلمه «اِذ» در اينجا ظرف براى گذشته است و ظرف براى آينده نيست، پس آيه بر چيزى دلالت دارد كه در زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله  پديد آمده بود. (عبد الرحمان ميسان، بطلان قصتى الأعرابى والعتبى، ص ۱۲۲، نقل از: شيخ أبو عثيمين).

پاسخ: اختصاص كلمه «إذ» به زمان گذشته از روى نادانى به ادبيات عرب است، زيرا اين لفظ هم براى گذشته و هم براى آينده استعمال مىشود، افزون بر اينكه معانى ديگرى نيز دارد(ر.ك: ابن هشام، مغنى اللبيب، چاپ ايران، ج ۱، ص ۴۲ ۴۴( و گويا مستشكل آياتى از قرآن را كه مربوط به آينده است و كلمه «إذ» در آنها به كار رفته بى خبر بوده است! چنانكه خداوند در باره ديدن دوزخيان با فعل مضارع «تَرى» فرمود: «وَ لَوْ تَرى إذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ…» )انعام:۲۷(. «اگر آنان را ببينى در دوزخ قرار گرفتهاند…».

و در باره مكر و حيله كافران در آينده با فعل مضارع «يَمكُرُ» فرمود: «وَ إذْ يَمكُرُ بِكَ الّذين كَفَروا…» (الانفال:۳۰) «به ياد آور آن هنگام را كه كافران براى تو حيله مىكنند…».

در آیه اول لفظ «إذ» بر فعل ماضی داخل شده ولی به قرینه «تری» مربوط به آینده است و در ایه دوم لفظ «إ ذ» بر فعل مضارع داخل شده است.

پاسخهاى اشكال پيشين نيز گواه بر عموميت دلالت آيه بر جواز توسّل به پيامبر صلی الله علیه وآله براى پس از وفات او است.

راوی زیارتنامه

آقای… در مورد جمله (السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی و تعلم حاجتی وتقضی حوائجی و……» گفت: (راوی این مطالب جهود بوده است).

پاسخ:

اولا: گرچه روایت زیارت مرسله است ولی راوی جهود نبود، بلکه ابن مشهدی (وفات: ۶۱۰) در المزار و ابن طاووس (۶۶۴) در اقبال الأعمال و شهید اول (۷۸۶) در المزار و ابن فهد حلی (۸۴۱) در عدة الداعی این عبارات را درباره زیارت امام امیر المؤمنین علیه السلام و بعضی درباره زیارت امام حسین  علیه السلام از طریق محمد بن مسلم ثقفی از امام صادق علیه السلام نقل کرده و به آن اعتماد کرد ه اند و بر دلالت آن اشکالی وارد نکردند و این نشان دهنده اعتقاد این بزرگان به صحت مضامین زیارت است و گویا با توجه به صحت مضامین و انطباق آنها با اعتقاد امامیه چندان به سند اهمیت ندادند.

محقق کتاب المزار به نام جواد فیومی اصفهانی درباره ابن مشهدی نقل کرده است:

محدث حر عاملي در «أمل الآمل» گفت: «شيخ محمد بن جعفر مشهدي مردی فاضل محدث صدوق بود کتابی دارد که از شاذان بن جبرئيل قمی روایت کرده است.

شيخ شهيد محمد بن مكي در اجازه اش به شيخ شمس الدين نوشته است: «شيخ امام سعيد أبو عبد الله محمد بن جعفر مشهدي رحمه الله، و در اجازه كبيره اش نوشته است: شهيد از ابن مشهدي با چند واسطه همه کتابها و رواياتش را روایت میکند و از این ظاهر میشود که او از از علماء بارز در عصر خود بود.

      شيخ حسن ابن شهيد ثاني در اجازه كبيره اش از شيخ نجم الدين ابن نما نوشته است: او کتاب المقنعه تالیف شیخ مفيد را با اجازه از پدرش از محمد ابن جعفر مشهدي روایت میکند، و از محمد بن جعفر نقل کرد که او آن اجازه را در حالی که بیست سالش نشده بود بر شيخ مكين أبو منصور محمد بن حسن بن منصور نقاش موصلي خواند، در حالی که از او سن زیادی گذشته بود، و این ظهور در تبحر او در علم در أوان جوانیش دارد

در بسیاری از اجازات و در أسانيد صحيفة سجاديه که از او نام برده شده و از آن ظاهر میشود که او از اعاظم علما و دارای روايات فراوان و كثير الفضل و مورد اعتماد بود. (مقدمه کتاب المزار الکبیر، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ ه ق، محقق: جواد فیومی اصفهانی).

چنین شخصیتی معقول نیست که بدون مستند صحیح زیارتنامه امام علی علیه السلام را از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده باشد، افزون بر اینکه بر دلالت آن اشکالی وارد نکردند، جز اینکه این زیارتنامه در زمان ما در کتاب او به صورت مرسل مشاهده میشود، از اینرو نمیتوان مرسل بودن روایت را انکار کرد و باید زیارتنامه متضمن متن مذکور را رجاءً خواند، نه به نیت ورود.

بنا براین آقای… میتوانست بگوید روایت زیارت مرسله است، ولی نسبت دادن آن به جهود برازنده او نبود.

ثانیا: به شبهه شنیدن مردگان و پاسخ دادن به سلام و قضاء حوایج با اذن خدا و به وسیله آنان و نیز به ادعای مخالفت آن با قرآن پیش از این تفصیلا پاسخ داده شد.

اشکال:

آقای… گفت:

(این جمعیتی که اطراف ضریح امام و در رواق ها و صحن ها و،، از امام رضا همزمان حاجت می‌طلبند و او را می خوانند، تعدادشان از صدها نفر تجاوز می کند، تازه اضافه کنید مردمی که در شهرهای دور مانند اصفهان، تهران و،،،او را صدا می‌زنند.

حال اگر امام رضا(ع) توانایی داشته باشد که هم زمان  تک تک آنها را ببیند و صدای تک تک آنها را طور مجزا بشنود و حوایج تک تک آنها را بطور مجزا و همزمان بداند و حوایج تک تک آنها را بر آورد کند و راه دور و نزدیک هم ‌برایش فرقی نکند، چنین کسی با چنین توانایی (اله) است. یعنی با قدرتی خارق العاده. پس قبول این فرض،(لا اله الا الله) را نقض میکند زیرا غیر از الله ( اله) دیگری هم وجود دارد.

بعبارت دیگر یا باید ( لااله الاالله ) را قبول کنیم یا اینگونه فرض ها را، زیرا هردو با هم قابل جمع نیست. و از طرفی این گونه صفات از اختصاصات خداوندی است زیرا او سمیع و بصیر و قاضی الحاجات است).

پاسخ:

اول: ذاتا و  استقلالا خدا اجابت کننده است، نه دیگران، ولی مقربان درگاه او با اذن او توانایی برآوردن حاجات را دارند، چنانکه طبق آیه قرآن (آل عمران: ۴۹) – عیسی ع با اذن خدا توانایی زنده کردن مرده و شفای بیماران لا علاج و زنده کردن مرده را داشت. و اینکه چیزی ذاتا و استقلالا به خدا اختصاص داشته باشد منافات ندارد که قدرت آن را به دیگران نیز بدهد، چنانکه قابض الارواح او است ولی در قرآن بعضی از فرشتگان را قابض ارواح خوانده است، خداوند فرمود: (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ) (انفال: ۵۰) « و اگر بنگرى سختى حال كافران را هنگامى كه فرشتگان جان آنها را مى‏گيرند» و در یک آن دهها هزار تن جانشان به وسیله فرشتگان گرفته میشود و این فرشتگان مأمور حضرت عزرائیل هستند این در حالی است که میراندن ذاتا به خدا اختصاص دارد، چنانکه فرمود: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها) (زمر: ۴۲).

و در آیه (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول‏) (سوره نساء/ ۶۴) کلمه جمع (جاؤوک) ذکر شد که قبول دارید که دلیل بر جواز جمعی توسل به پیامبر صلی الله علیه وآله در زمان او است و اشکال ذکر شده بر توسل به زمان حیات او نیز قابل تصور است در حالی که خدا با کلمه جمع آن را جایز دانسته و با توحید منافاتی ندارد، به همین گونه است توسل به او در زمان وفات او و راز عدم ورود اشکال این است در پنج پاسخ بعدی آشکار میشود.

دوم: خواستن از مثل امام رضا ع مستقیما دو صورت دارد:

  1. از این جهت که او مستقل در برآوردن حاجات است. این صورت قطعا شرک است.
  2. از این جهت که ولی خدا و مقرب درگاه او و ماذون از جانب او است.

در صورت دوم یا امام با اذن و اختیاری که به او داده شد حاجت را برآورده می کند و یا خود از خدا میخواهد تا او برآورده کند.

صورت دوم با دو نوعش با توحید منافات ندارد و با آیه قران که تنها خدا دعا را اجابت می کند منافات ندارد چون آن آیه اولا درباره دعا است و ثانیا مقصود اجابت ذاتی استقلالی است و این با اجابت غیر استقلالی با اذن و مصلحت او منافات ندارد.

سوم: گاهی قدرتی است که خدا به یک شیء طبیعی و یا ولی خود میدهد چنانکه در درخواست بنی اسرائل از موسی برای آب، خدا به عصای موسی چنین قدرتی داده بود که با زدن به سنگ دوازده چشمه می جوشید، آیا ارزش عصای موسی علیه السلام از ارزش خود موسی مهمتر است؟! عصای موسی با اذن خدا میتواند ولی خود موسی نمیتواند؟! و آیا پیامبر اسلام نمیتواند البته با اذن خدا؟ اگر منابع شیعه را قبول ندارید دلائل النبوه بیهقی را بخوانید [از جمله شفای فوری چشم علی علیه السلام در جنگ خیبر با آب دهان مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله] که اگر همه صحیح نباشد همه هم دروغ نیست (ر.ک: کتاب زیور خلافت).

چهارم: روح مجرد است، یعنی مجرد از طبیعت که زمان و مکان از طبیعت است و روح مجرد وابسته به زمان و مکان نیست. آری مانند خدا مستقلا فراگیر و محیط به همه اشیاء نیست، ولی به اندازه ای که خدا به او اذن داده باشد و با در نظر گرفتن مصلحت و خواست خدا فراگیر است. از اینرو در یک آن میتواند همه درخواستها را بشنود ولی در پاسخ دادن و اجابت کردن اینطور نیست که همه درخواستها را به همانگونه که زایران میخواهند اجابت کند، زیرا بسیاری از خواسته ها بیجا و بسیاری خلاف مصلحت و خواست خدا است و روح معصوم گرچه مأذون باشد خلاف مصلحت و خواست خدا عمل نمیکند، چنانکه در دعا به درگاه خدا میلیونها انسان در یک آن دعا می کنند ولی اینطور نیست که خدا به همه آنها پاسخ مثبت داده و عین خواسته ها را اجابت کند.  

پنجم: چون اجابت کننده اصلی درخواستها خداوند است از اینرو ممکن است که امامی که به او توسل شده است از خدا بخواهد تو که اشراف کامل داری و از این همه درخواستها آگاه هستی هر مورد را که صلاح میدانی و مشیت تو اقتضا کند اجابت بفرما.

مثل اینکه شما در مکه کنار خانه خدا باشید و پیامرسانها را ببینید که دهها نفر از تو خواسته اند در کنار کعبه برای آنان دعا کنی، و تو بدون اینکه تک تک آنان را نام ببری می گویی «خدایا به درخواستهای اینان توجه و حاجاتشان را برآورده بفرما». آیا این هم محال است؟! 

ششم: در مورد سلام آخر نماز چه می گویید؟ در حالی که جواب سلام واجب است و در یک آن میلیونها نفر خطاب به پیامبر صلی الله علیه واله میگویند «السلام علیک أإیها النبی و رحمة الله و برکاته».

روایت شده است: پيامبر صلی الله علیه وآله  فرمود: «إنَّ لِلّهِ فِى الأرْضِ مَلائِكَةً سيّاحين، يُبَلِّغُونى مِنْ أَمَّتى السّلام». (جهضمی، فضل الصلاة علی النبی ص ص ۲۶).

«خداوند در زمین فرشتگان گردش کننده دارد که سلام امت مرا به من می رسانند».

این حدیث در بعضی از صحاح اهل تسنن نیز آمده است.

پندار اوصاف خدا در شخص مورد توسل

و اما اینکه در سخن آقای… آمده: «خدا سمیع و بصیر و قاضی الحاجات است»، مقصود این است که این اوصاف ذاتی خدا مطلقا است و مرز و حدود معین ندارد، ولی با اعطاء خدا من و شما نیز فی الجمله سمیع و بصیر و قاضی الحاجات نسبی هستیم. آیا ممکن نیست در یک آن هزاران نفر پشت یک میکروفن قوی در یک سالن بزرگ یک صدا یک پادشاه و زمامدار زنده و حاضر را خطاب کرده و از او بخواهند به آنان عنایتی کند؟ و بعد  هم زمامدار ماموران فراوان بفرستد و از طرف او و با اختیارات او درخواستهای آنان را در صورت امکان و مصلحت پاسخ مثبت بدهند؟ پس نه محال عقلی است و نه محال عادی. در اینجا هم خدا فرشتگانی را مامور میکند تا درخواستهای متوسلان را گوش داده و ثبت و ضبط نموده و پاسخ مثبت بدهند.

ضمنا چنانکه در دعای مستقیم به درگاه خدا بنا بر این نیست که همه دعاهای مطرح شده اجابت شود، و جز اندکی اجابت نمیشود، در توسل هم نباید انتظار داشت که همه توسلات به اجابت برسد.

اشکال انجام نگرفتن خوارق عادات برای مشکلات معصومان (ع)

در سخن منسوب به مرحوم آقای… با اشاره به ضربت خوردن علی علیه السلام و اینکه در آن واقعه کار خارق العاده انجام نگرفته بود نتیجه گرفت (حال وقتی در زمان حیاتشان و آنهم برای عزیز ترین کسشان نتوانستند کارخاصی انجام دهند، چگونه انتظار دارید که در زمان ممات برای دیگران بتوانند کاری انجام دهند).

پاسخ:

اول: ائمه علیهم السلام از قدرت و اذن بر کرامات برای اثبات حق استفاده می کردند و از آن برای منافع شخصی دنیای خود بهره نمیگرفتند، بلکه چنین اجازه ای را نداشتند، و در این جهت خود را در ردیف دیگر مردم قرار میدادند که رجوع به پزشک برای معالجه و درمان طبیعی بود، و این مغالطه واقعا واقعا از یک محقق بزرگ مورد انتظار نبود.

دوم: در آنجا که احتیاج به درمان از راه کرامت نه به عنوان منافع شخصی، بلکه برای یاری رساندن به اسلام لازم بود از کرامات برای معالجه بیماری خودشان استفاده کردند، چنانکه در غزوه خیبر علی علیه السلام به درد شدید چشم دچار بود به طوری که دست او را گرفته بودند تا نزد پیامبر صلی الله علیه وآله حاضر نمودند و پیامبر (ص) آب دهان خود را به چشمان او کشید و فورا درمان شد به گونه ای که توانست فورا شمشیر در دست گرفته و برای نبرد برود و قلعه خیبر را فتح کند (ر.ک: کتاب زیور خلافت، نقل از منابع فراوان و موثق اهل تسنن).

و بعد از فتح خیبر زن یهودی گوشت مسمومی برای پیامبر صلی الله علیه واله و یارانش اورد، و پیامبر متوجه شد و دعایی خواند و بعد از دعا خود و گروهی از یارانش از آن تناول کردند و خوراک مسیموم بر انان اثر نکرد و تنها یک تن (براء) که قبل از دعا در خوردن آن عجله کرده بود از پای در آمد. (بحار الانوار ج ۱۷ ص ۳۱۹ ۳۲۱).  

و در قرآن آمده که فرعونیان از موسی علیه السلام خواستند تا مشکلشان را با دعا به درگاه خدا برطرف کند و موسی علیه السلام دعا کرد و مشکل برطرف شد در حالی که فرعونیان به وعده خدا برای ایمان عمل نکردند و این در حالی بود که خود میتوانستند از خدا بخواهند ولی این مقدار را تشخیص درست داده بودند که حل آن مشکل تنها با دعای یک ولی خدا مثل موسی علیه السلام ممکن است (ر.ک: سوره اعراف/ ۱۳۴ – ۱۳۵).

دلالت ایات قران

سپس آقای… (طبق آنچه به او نسبت داده اند) به آیاتی از قرآن برای نفی توسل به اولیای وفات یافته تمسک کرده و گفت:

و این درحالی است که قرآن میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * (أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا).  اعراف: ۱۹۴ ۱۹۵).

و ده ها آیه دیگر که بر بي‌تأثير بودن واسطه‌ها در برآوردن حاجات دلالت مي‌کند.

پاسخ:

اولا: آیه (اعراف: ۱۹۴)   با توجه به آیات قبل و بعد مربوط به عبادت بتها است چون در ایات قبل آمده که توانایی یاری کردن به خود را ندارند و در ایه بعد از انان داشتن دست و چشم و گوش را نفی کرده است.

ثانیا: بر فرض بخواهید سلب خصوصیت کنید و به مردگان نیز سرایت بدهید ولی ما مسلمانان مردگان را عبادت نمیکنیم، بلکه به ارواج پاک اولیای در گذشته متوسل میشویم تا خدا دعای ما را اجابت کند و پیش از این روشن شد که ارواح اولیای الهی دارای حیات برزخی هستند و =سخن ما را میشنوند، یا بی واسطه و یا به وسیله فرشتگان و این اولیا مقرب درگاه خدا بوده و خدا به واسطه گری انان توجه خاص دارد.

درباره آیه تشبیه به مرده

آیه (وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُور) (فاطر: ۲۲). « و ابدا زندگان (علم و ايمان) با مردگان (جهل و عصيان) برابر نيستند. (اى رسول بدان كه) خدا هر كه را بخواهد شنوا (ى كلام حق) سازد و اما تو آن كس را كه در گورستان (كفر و جهالت و شهوت پرستى) فرو رفته هرگز شنوا نتوانى كرد».

پاسخ:

این آیه در مقام تشبیه مؤمن به زنده و تشبیه کافر به مرده است (المیزان ۱۷: ۳۷) و مقصود تشبیه به همه مردگان نیست، بلکه مقصود تشبیه به نوع مردگان است که فاقد شعور بوده و ابزار و توانایی شنیدن را ندارند، و این در حالی است که در باره شهیدان فرمود: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُون‏) (بقره: ۱۵۴).

« و به آنان كه در راه خدا كشته شوند مرده نگوييد، بلكه زنده ابدى هستند و ليكن همه شما اين حقيقت را درنخواهيد يافت‏».

تمسک به آیه ۱۲۸ سوره آل عمران

بعضی به آیه (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ) (آل عمران: ۱۲۸) استناد کردند تا بگویند پیامبر صلی الله علیه واله اختیار چیزی را ندارد، چه رسد به اینکه بعد از مرگ خود حوایج مردم را براورده کند.

پاسخ:

اول: اگر بخواهید به اطلاق آیه تمسک کنید، ظاهرش نفی هرگونه اختیار از پیامبر صلی الله علیه وآله در همه امور حتی در مسائل شخصی است، در حالی که فکر نمیکنم کسی این اندازه اطلاق را قبول داشته باشد چون لازمه اش قول به جبر مطلق انسان است.

دوم: آیه در مورد پیروزی نهایی در غزوه أُحد است که دلالت دارد این پیروزی از سوی خدا بود و پیامبر صلی الله علیه وآله در این پیروزی شریک خدا نبود و با توجه به خواست خدا بر تعذیب دشمنان در غزوه أُحد، درخواست پیامبر برای تعذیب قاتلین احد مردود است و این جای تردید نیست که با وجود خواست و مشیت خدا، خواست اولیای الهی تحقق پیدا نمیکند (چنانکه خواست همراهان موسی ع برای دیدن خدا چون غیر معقول بود تحقق پیدا نکرد (سوره اعراف: ۱۴۳)) و ما در دعا ادعا نداریم خدا همه خواسته های مردم را برآورده کند، چه رسد به توسل که کسی فکر کند روح بزرگ معصوم ع همه خواسته های همه متقاضیان را گرچه نا معقول بوده و یا خلاف خواست و مشیت خدا باشد پاسخ مثبت میدهد.

، ولی با این حال آیه در مقام نفی ارزش مجاهدان نیست چه رسد به اینکه ارزش فرمانده جهاد را که پیامبر صلی الله علیه وآله بود را نفی کند، چنانکه در آیه ۱۳۵ مدد الهی را منوط به صبر و تقوای مجاهدان بیان فرمود، یعنی صبر و تقوای مجاهدان زمینه ساز برخورداری از امدادهای الهی است.

در هر حال ایه در مقام نفی اختیارات پیامبر صلی الله علیه وآله نیست، مخصوصا ان اختیارات دنیا وآخرت که با اذن خدا می باشد، مانند استغفار برای کسانی که به او متوسل میشوند (سوره  نساء: ۶۴) که قبلا بیان شد که مطلق است و برای بعد از رحلتش را نیز دلالت دارد.

آیات دال بر غافر بودن خدا

اما آیات دال بر غافر بودن خدا و اینکه مردم باید برای غفران گناه خود به سوی خدا بروند و توبه کنند.

پاسخ: (اولا) در توسل توصیه نخست این است که انسان خود استغفار کند و این استغفار زمینه ساز توسل است و تا اینکه انسان شایستگی پیدا کند شخصیتی مثل پیامبر (ص) برای آن استغفار کند چنانکه در آیه ۶۴ سوره نساء آمده است، یعنی انسان متوسل اول در پیشگاه خدا توبه کند و حاجت خود را بخواهد، ولی چون به سبب گناهان خود را شایسته اجابت نمیداند به اولیای الهی متوسل میشود تا از این راه خدا لطف نموده و درخواست او را اجابت کند.

راه احراز اذن خدا برای اولیای الهی

جای این پرسش است که ما از کجا بفهمیم که یک ولی خدا برای واسطه شدن و توسل از سوی خدا اذن دارد؟

پاسخ: یک راه مهم تشخیص لیاقت ولی خدا برای توسل همان مقرب درگاه خدا و ولی خدا بودن و تسلیم فرمان او بودن است، و چنین اولیای خدا نیز برای هرکس واسطه گری نمی کنند، چنانکه خداوند در وصف گروهی از فرشتگان شفاعت کننده فرمود (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏ *…َ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‏ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) (انبیا/ ۲۸).

«كه هرگز پيش از امر خدا كارى نخواهند كرد و هر چه كنند به فرمان او كنند * … هرگز از هیچ کس جز آن كس كه خدا از او راضى باشد شفاعت نكنند و آنان همواره از خوف (قهر) خدا هراسانند».

در این دو آیه سه ویژگی برای شفاعت کننده بیان شده است:

  1. همواره با فرمان خدا کار خود را انجام میدهند و بدون فرمان او دست به هیچ کاری نمیزنند.
  2. همواره از ترس خدا هراسانند.
  3. تنها از کسانی شفاعت می کنند که خدا از دین آنان راضی باشد.

با توجه ویژگی اول شخصی را میتوان ولی مقرب درگاه خدا دانست که در زندگی خود همواره گوش به فرمان خدا بوده و جز با فرمان خدا هیچ کاری را انجام نمیداد، چنین شخصیتی شایسته توسل است، ولی با توجه به ویگی سوم انسان توسل کننده باید خود نیز لیاقت توسل به ولی خدا را داشته باشد.

البته گاهی انسان متوسل شرط سوم را به صورت کامل ندارد، ولی در اضطرار سخت قرار میگیرد که خدا بهئ خاطر اضطرار او به او تفضل نموده و دعای او را اجابت می کند، چنانکه فرمود: (أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ) (نمل/ ۶۲).

«يا آن كس كه دعاى بيچاره مضطر را به اجابت مى‏رساند و رنج و غم آنان را بر طرف مى‏سازد».
و یا خدا راضی میشود که ولی خدا از او شفاعت نماید.

در هر حال اینگونه نیست که ولی خدای مورد توسل قرار گرفته درخواست متوسلان را بدون در نظر گرفتن مصلحت و خواست خدا پاسخ مثبت بدهد، چنانکه درخواست افراد نالایق را در شرایط عادی پاسخ نمیدهند، چون یکی از شرایط توسل و شفاعت رضایت خدا از دین شخص متوسل است.

نتیجه گیری:

  1. توسل به اولیای طاهرین معنایش این نیست که ما عبادت و دعا به درگاه خدا را رها نموده و تنها به توسل قانع شویم، بلکه انسان محتاج نخست باید به درگاه خدا توبه و استغفار کند تا لایق توسل شود، و چه بسا تنها با دعا بدون توسل مشکل انسان برطرف گردیده و حاجت او برآورده گردد، ولی گاهی انسان مضطر با توجه به گناهان خود، در خود این شایستگی را نمیبیند که به دعا به درگاه خدا اکتفا کند، از اینرو به بزرگان وفات یافته دینی متوسل میشود و معنای توسل این است که او را وسیله قرار میدهد تا خدا دعای او را اجابت کند و گرفتاریش را برطرف نماید. 
  2. پیامبر صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین وفات یافته مقامشان از شهیدان بالاتر است، افزون بر اینکه همه آنان یا با شمشیر و یا با زهر دشمن شهید شدند و از حیات برزخی خاص برخوردار هستند، چنانکه در آیه (بقره/ ۱۵۴) از اطلاق عنوان مرده بر شهیدان نهی شده است.

بنا براین ما اولیای الهی خفته در گورها را عبادت نمی کنیم و در قضاء حوایج خود آنان را مستقل نمیدانیم، و اگر یک عوام چنین پنداری داشته باشد پندار او به دین مذهب ربطی ندارد، بلکه معتقدیم آنان با اذن خاص خدا پاسخ میدهند و یا خود درخواستها را بار دیگر از خدا درخواست میکنند و این خدا است که در واقع به درخواستها پاسخ میدهد و اولیای الهی واسطه فیض هستند.

  1. حق نداریم به هر مرده ای متوسل بشویم مگر اینکه برای ما ثابت شود که آن مرده در زمان حیات خود مطیع محض فرمان خدا و از اولیای الهی و مقرب درگاه او بوده است.
  2. در توسل همانند دعا این گونه نیست که خواسته های همه متوسلان به همانگونه که میخواهند برآورده شود، بلکه باید مصلحت و مشیت خدا را در نظر گرفت، به طوری که توصیه میشود هم در دعا و هم در توسل مصلحت خدا در حاجت با زبان ذکر شود و اگر با زبان ذکر نشد حتما در دل در نظر داشته و به آن معتقد باشد، به گونه ای که اگر احیانا خواسته او برآورده نشد نا امید نشده و با خود بگوید لابد خدا آن را برای من مصلحت ندانست.
  3. اگر عوامانی برای ائمه علیهم السلام استقلال در قضاء حوایج را قایل باشند این اعتقاد را شرک میدانیم و باید آن عوام را بیدار کنیم، نه اینکه اعتقاد عوامانه او را بهانه برای نفی مشروعیت توسل به اولیای در گذشته الهی قرار بدهیم.

 

 

 

.