توسل در قرآن (پاسخ به شبهات)

سلام علیک

جناب استاد… با تقدیم احترام

درباره آیه ۶۴ سوره نساء فرمودی (اما این آیه تنها بر مشروعیت توسل به پیامبر(ص) در دنیا و در زمان حیات ایشان دلالت دارد).

پاسخ من:

این اشکال را صنعانی نیز بیان کرده است (شرح تطهير الاعتقاد، ص ۱۷۳ – ۱۷۸) و ساببقه طولانی دارد. و چند پاسخ تقدیم میشود:

پاسخ اول: آيات قرآن تنها براى زمان حيات پيامبر صلی الله علیه وآله  نازل نشده است، بلكه خداوند در قرآن به صورت قضيه حقيقيه براى همگان جعل تكليف مى‏كند، چنان‏كه در آياتى از سوره «حجرات»[«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا اَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهْ بِالْقَوْلِ» الحجرات: ۱ – ۴] كه به ما فرمان داده است تا صداى سخن خود را از صداى سخن پيامبر صلی الله علیه وآله فراتر نبريم براى پس از رحلت او صلی الله علیه وآله نيز وظيفه مى‏آورد و مسلمانان موظف هستند در كنار قبر شريف پيامبر(ص) آهسته سخن بگويند. از قاضى ابوبكر بن عربى نقل شده است كه گفت: «حرمت پيامبر (ص) در حال وفاتش مانند حرمت او در حال حياتش است و سخن نقل شده از او پس از وفاتش در رفعت مانند سخن شنيده شده از تلفظ او است، پس هر گاه سخن او خوانده شود بر هر حاضرى واجب است كه سخن خود را بالا نبرد».( قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج ۶ ص ۳۰۷).

نقل شده است كه مالك بن أنس به منصور، خليفه عباسى، در مسجد پيامبر صلی الله علیه وآله  گفت: «صدايت را در اين مسجد بلند نكن».([۱]. قاضى عياض، الشّفاء، ج ۲، ص ۳۵؛ سبكى، شفاء السّقام، ص ۲۱۳؛ سمهودى، وفاء الوفا، ج ۴، ص ۱۹۶).

پاسخ دوّم: كلمه «جاؤُوك» [در سوره نساء] در حيّز شرط دليل بر عموم است و دلالت دارد كه خداوند خواهان آمدن نزد پيامبر صلی الله علیه وآله در همه حالات – حيات و ممات – است و صحابه و تابعين و نيز مفسران از آيه عموميت را فهميدند، چنان‏كه از شيخ عبداللّه صدّيق غُمارى نقل شده است كه گفت: اين آيه عموميت دارد و حال حيات و وفات پيامبر (ص) را شامل مى‏شود و اختصاص دادن آن به يكى از آن دو حالت نيازمند دليل است كه در اينجا چنين دليلى وجود ندارد. اگر گفته شود: عموم از كجا آمد تا تخصيص آن به حال حيات به دليل نياز داشته باشد؟ در پاسخ مى‏گوييم: از وقوع فعل در سياق شرط و قاعده مقرّر در علم اصول كه «فعل اگر در سياق شرط قرار بگيرد عموميت دارد، چون فعل متضمّن مصدر نكره در معناى نكره است و نكره در سياق نفى يا شرط براى عموم وضع شده است. (محمود سعيد ممدوح، رفع المناره، ص ۵۷، نقل از «الردّ المحكم المتين»، ص ۴۴).

پاسخ سوم: فضايل پيامبر صلی الله علیه وآله قابل نسخ، تخصيص و استثنا نيست، چنان‏كه ابن عبد البرّ [وفات: ۴۶۳ هجرى] در «التمهيد» و تفسير خود گفته است: «و در فضايل او نزد اهل علم نه نسخ جايز است و نه تبديل». (التمهبد، [تحقيق: مصطفى بن احمد العلوى، محمد الكبير البكرى، چاپ مغرب، ۱۳۸۷ هجرى]، ج ۵، ص ۲۱۸؛ الجامع لاحكام القرآن، ج ۱۰، ص ۴۹).

قرطبى نيز گفته است: فضائل او همواره افزايش پيدا مى‏كرد تا خدا او را قبض روح كرد، از همين‏جا است كه ما گفتيم: بر آنها نه نسخ جايز است و نه استثنا و نه نقصان؛ ولى افزودن به آنها جايز است. (الجامع لأحكام القرآن، ج ۱۰، ص ۳۳، ذيل: سوره الحجر، آيه ۸۰).

از طريق حكيم ترمذى از انس نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله  فرمود: ألا اِنّى لَكُمْ بِمَكانِ صِدْقِ حَياتى، فَاِذا مِتُّ لا أَزالُ أُنادى فى قَبْرى: يا رَبِّ أُمَّتى أُمَّتى، حَتّى يُنْفَخَ فِى الصُّورِ اَلنَّفْخَةُ الأُولى، ثُمَ لاْ تَزالُ لى دَعْوَةٌ مُسْتَجابَةٌ حَتّى يُنْفَخَ فِى الصُّورِ اَلنَفْخَةُ الثّانِيَةُ». (كنز العمّال، ج ۱۴، ص ۴۱۴، حديث ۳۹۱۱۴).

یعنی: «آگاه باشيد كه من براى شما از جايگاه صداقت زمان حياتم برخوردار هستم، پس آن‏گاه كه بميرم همچنان در قبرم ندا مى‏دهم: اى پروردگار من امّت من! امّت من! تا اينكه نفخ صور نخستين پديد آيد؛ سپس همچنان دعاى من مستجاب است، تا نفخ صور دوّم پديد آيد».

بر اين اساس حكم ياد شده در آيه شريفه نه با وفات پيامبر صلی الله علیه وآله  نسخ مى‏شود و نه از سوى مؤمنان به عنوان يك وظيفه براى استغفار، بلكه براى پيامبر (ص) در قبر شريفش همچنان امكان استغفار براى زائران استغفار كننده‏اش وجود دارد، چنان‏كه برخى با حضور صحابه و بدون انكار و اعتراض آنان و برخى ديگر از سوى تابعين و معاريف اهل سنّت يا اهل بيت انجام گرفته است نيز گواه بر آن است. (ادامه دارد).

توسل از راه دور

فرمودی (جدا از آنکه در این آیه آمده است:  «جائوک؛پیش تو بیایند». نه :«فی بیوتهم و منازلهم ینادونک….»!  نه آنکه در خانه هایشان نشسته و تو را بخوانند!).

پاسخ: پس اصل توسل را اشکال نداری، اشکال بر توسل به مرده نیز پاسخ تقدیم شد. اما «جاؤوک»

اولا: نفی خواندن از راه دور نمیکند، چون اثبات چیزی نفی غیر نمیکند، مخصوصا اگر کسانی که راهشان بسیار دور باشد و دسترسی به پیامبر ص نداشته باشند اینگونه نیست که از استغفار حضرت محروم باشند، مؤید این ادعا مواردی است که اتفاق افتاد که پیامبر صلی الله علیه وآله از ان خبر داشت، مانند داستان عمیر بن وهب که از مکه به قصد قتل پیامبر به مدینه آمد و در مکه با یک نفر عهد کرده بود که پیامبر ص را به قتل برساند و پیامبر به او خبر داد و او اسلام آورد (اسد الغابه ج ۴ ص ۱۴۹).

ثانیا: ذاتا و  استقلالا خدا شنونده و اجابت کننده است، نه دیگران، ولی مقربان درگاه او با اذن او توانایی برآوردن حاجات را دارند، چنانکه – طبق آیه قرآن (آل عمران: ۴۹) – عیسی ع با اذن خدا توانایی زنده کردن مرده و شفای بیماران لا علاج و زنده کردن مرده را داشت. و اینکه چیزی ذاتا و استقلالا به خدا اختصاص داشته باشد منافات ندارد که با شرایطی قدرت آن را به دیگران نیز بدهد، چنانکه قابض الارواح او است ولی در قرآن بعضی از فرشتگان را قابض ارواح خوانده است، خداوند فرمود: (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ) (انفال: ۵۰) « و اگر بنگرى سختى حال كافران را هنگامى كه فرشتگان جان آنها را مى‏گيرند» و در یک آن دهها هزار تن جانشان به وسیله فرشتگان گرفته میشود و این فرشتگان مأمور حضرت عزرائیل هستند این در حالی است که میراندن ذاتا به خدا اختصاص دارد، چنانکه فرمود: (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها) (زمر: ۴۲).

و در آیه (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول‏) (سوره نساء/ ۶۴) کلمه جمع (جاؤوک) ذکر شد که قبول دارید که دلیل بر جواز جمعی توسل به پیامبر صلی الله علیه وآله در زمان او است و اشکال ذکر شده بر توسل به زمان حیات او نیز قابل تصور است در حالی که خدا با کلمه جمع آن را جایز دانسته و با توحید منافاتی ندارد، به همین گونه است توسل به او در زمان وفات او و راز عدم ورود اشکال در پنج پاسخ بعدی آشکار میشود.

ثالثا: خواستن از مثل امام رضا ع مستقیما دو صورت دارد:

  1. از این جهت که او مستقل در برآوردن حاجات است. این صورت قطعا شرک است.
  2. از این جهت که ولی خدا و مقرب درگاه او و ماذون از جانب او است.

در صورت دوم یا امام با اذن و اختیاری که به او داده شد حاجت را برآورده می کند و یا خود از خدا میخواهد تا او آن را برآورده کند.

صورت دوم با دو نوعش با توحید منافات ندارد و با آیه قران که تنها خدا دعا را اجابت می کند منافات ندارد چون آن آیه اولا درباره دعا است و ثانیا مقصود اجابت ذاتی استقلالی است و این با اجابت غیر استقلالی با اذن و مصلحت او منافات ندارد.

رابعا: گاهی قدرتی است که خدا به یک شیء طبیعی و یا ولی خود میدهد چنانکه در درخواست بنی اسرائل از موسی برای آب، خدا به عصای موسی چنین قدرتی داده بود که با زدن به سنگ دوازده چشمه می جوشید، آیا ارزش عصای موسی علیه السلام از ارزش خود موسی مهمتر است؟! عصای موسی با اذن خدا میتواند ولی خود موسی نمیتواند؟! و آیا پیامبر اسلام نمیتواند البته با اذن خدا؟ اگر منابع شیعه را قبول ندارید دلائل النبوه بیهقی را بخوانید [از جمله شفای فوری چشم علی علیه السلام در جنگ خیبر با آب دهان مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله] که اگر همه صحیح نباشد همه هم دروغ نیست (ر.ک: کتاب زیور خلافت).

خامسا: روح مجرد است، یعنی مجرد از طبیعت که زمان و مکان از طبیعت است و روح مجرد وابسته به زمان و مکان نیست. آری روح ولی خدا مانند خدا مستقلا فراگیر و محیط به همه اشیاء نیست، ولی به اندازه ای که خدا به او اذن داده باشد و با در نظر گرفتن مصلحت و خواست خدا فراگیر است. از اینرو در یک آن میتواند همه درخواستها را بشنود ولی در پاسخ دادن و اجابت کردن اینطور نیست که همه درخواستها را به همانگونه که زایران میخواهند اجابت کند، زیرا بسیاری از خواسته ها بیجا و بسیاری خلاف مصلحت و خواست خدا است و روح معصوم گرچه مأذون باشد خلاف مصلحت و خواست خدا عمل نمیکند، چنانکه در دعا به درگاه خدا میلیونها انسان در یک آن دعا می کنند ولی اینطور نیست که خدا به همه آنها پاسخ مثبت داده و عین خواسته ها را اجابت کند.

پنجم: چون اجابت کننده اصلی درخواستها خداوند است از اینرو ممکن است که امامی که به او توسل شده است از خدا بخواهد تو که اشراف کامل داری و از این همه درخواستها آگاه هستی هر مورد را که صلاح میدانی و مشیت تو اقتضا کند اجابت بفرما.

مثل اینکه شما در مکه کنار خانه خدا باشید و پیامرسانها را ببینید که دهها نفر از تو خواسته اند در کنار کعبه برای آنان دعا کنی، و تو بدون اینکه تک تک آنان را نام ببری می گویی «خدایا به درخواستهای اینان توجه و حاجاتشان را برآورده بفرما». آیا این هم محال است؟!

سادسا: در مورد سلام آخر نماز چه می گویید؟ در حالی که جواب سلام واجب است و در یک آن میلیونها نفر خطاب به پیامبر صلی الله علیه واله میگویند «السلام علیک أإیها النبی و رحمة الله و برکاته».

روایت شده است: پيامبر صلی الله علیه وآله  فرمود: «إنَّ لِلّهِ فِى الأرْضِ مَلائِكَةً سيّاحين، يُبَلِّغُونى مِنْ أَمَّتى السّلام». (جهضمی، فضل الصلاة علی النبی ص ص ۲۶).

«خداوند در زمین فرشتگان گردش کننده دارد که سلام امت مرا به من می رسانند».

این حدیث در بعضی از صحاح اهل تسنن نیز آمده است.

و نیز پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «حَياتى خَيرٌ لَكُمْ نُحدثدن و يُحدث لكم، و وفاتى خيرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَىَّ أَعمالَكُمْ، فَما رَأَيْتُ مِنْ خَيْرٍ حَمِدْتُ اللّهَ، وَ ما رَأَيْتُ مِنْ شَرٍّ اَسْتَغْفَرْتُ اللّهَ لَكُمْ». )مناوى، فيض القدير، ج ۲، ص ۵۲۲، ح ۳۷۷۱؛ هيثمى، مجمع الزّوائد، ج ۹، ص ۲۴؛ ابن كثير، البداية والنهاية، ج ۵، ص ۲۰۹؛ سيوطى، الخصائس الكبرى، ج ۲، ص ۴۹۱ و الجامع الصغير، ج ۱، ص ۵۸۲، ح ۳۷۷۱؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۱۹۴؛ محمود آلوسى، روح المعانى، ج ۱۴، ص ۲۱۳؛ متقى هندى، كنز العمّال، ج ۱۱، ص ۴۰۷، ح ۳۱۹۰۳؛ صالحى شامى، سبل الهدى والرّشاد، ج ۱۲، ص ۲۷۱(.

«زنده بودن من براى شما خير است، مرگ من براى شما خير است، اعمال شما بر من عرضه مى‏شود، اگر كار خوب ببينم خدا را ستايش مى‏كنم و اگر كار بد ببينم از خدا براى شما درخواست آمرزش مى‏كنم».

هيثمى در باره این خبر نوشته است: بزّاز آن را روايت كرد و رجال او رجال صحيح هستند. (مجمع الزّوائد، ج ۹، ص ۲۴). (ادامه دارد).

شبههء لازمه اثبات صفات خدا در توسل به مردگان

فرمودی: بحث مشروعیت التماس و درخواست دعا قبل از هرچیز مستلزم آن است که بگوییم آن بزرگواران در هر مکان و زمانی که مورد خطاب قرار می گیرند احاطۀ علمی دارند و از تمامی درخواست ها و حتی نیت های بندگان هم آگاهی دارند! و چنین چیزی را نه تنها ما دلیل بر اثباتش نداریم بلکه با توجه به آیاتی که ارائه گردید و نیزمدلول آنها را بر عدم آگاهی انبیاء و اولیاء بر بسیاری از امور در این عالم دلالت دارند، می توان گفت: دلیل و استدلال بر عدم آن وجود دارد.

پاسخ: اگر مقصود شما احاطه علمی مستقل فعلی همانند احاطه علمی مستقل فعلی خدا باشد اشکال شما وارد است، ولی احاطه علمی محدود با اذن خدا و با شرایطی از جمله در نظر گرفتن مصلحت و مشیت خدا باشد مشکلی ندارد، زیرا اشاره شد که این احاطه به وسیله فرشتگان مأمور از جانب خدا که در خدمت ولی خدا قرار دارند انجام میگیرد، نه مستقیما.

افزون بر اینکه بنا بر این نیست که همه درخواستها به گوش ولی مرده خدا برسد، بلکه درخواستهای مشروع و آنچه خدا صلاح بداند و فرشتگان مجاز باشند به گوش ولی خدا میرسد و از میان درخواستها هم بنا نیست همه برآورده بشود، بلکه طبق مصلحت خدا و همانند دعا است که بعضی اجابت میشود.

افزون بر آنچه در پاسخ چهارم و پنجم ذیل عنوان قبلی بیان شد.

استشهاد به ادعیه و آیات قرآن

در ادامه به بعضی از ادعیه و آیاتی از قرآن در وصف خداوند متعال استشهاد فرمودی از اینکه احاطه علمی مطلق دارد و در یک آن میتواند درخواستهای فراوان را بشنود و اجابت کند و اینکه اگر این توانایی را برای ولی خدا قایل شویم اثبات صفت مطلق و خاص خدا برای غیر خدا میشود و این نتیجه را گرفتی:

(این در حالی است که آنها از دنیا رفته اند و حتی در حال حیاتشان هم چنین قدرتی را نداشتند چه برسد به زمان مرگشان. آیا قائل شدن به صفات خدایی برای ائمّه و آنها را آگاه به همۀ زمان ها و مکان ها دانستن، شرک نیست؟!).

پاسخ: (أولا) شرک در صورتی است که علم ذاتی استقلالی مطلق فعلی را برای غیر خدا قایل شویم، چون در عرض خدا و همانند خدا میشود، ولی اگر علم غیر ذاتی و با اذن و اعطای خدا و در محدوده خاص (شنیدن صدای متوسلان) در صورت تحقق مصلحت و تعلق مشیت خدا و با کمک فرشتگان برگزیده شده از سوی خدا باشد هیچ گونه شرکی لازم نمیاید، چون این علم و احاطه مطلق نیست و ذاتی استقلالی هم نیست، بلکه در طول علم خدا و مقید به تعلق مصلحت و مشیت خدا است.

(ثانیا) پیش از این گفته شد که توسل به پیامبر صلی الله علیه وآله در زمان حیات او را طبق آیه ۶۴ سوره نساء قبول دارید و گفتیم کلمه «جاؤوا» جمع است و دلالت دارد که اگر در زمان حیات و حضور پیامبر ص اگر هزاران تن در مسجد جمع بشوند و با هم درخواست استغفارداشته باشند جایز است، و شرک نیست، چون با اذن و اعطاء خدا و در محدوده درخواست متوسلان است.

چنانکه در زمان ما فرض شود در یک آن هزاران تن از طریق گوگل یا پیامر ارتباط و درخواستی را از یک شخص داشته باشند چیز محالی نیست و با صفت علم مطلق خدا منافات ندارد، چون نه علم مطلق است و نه مستقل و ذاتی.

چنانکه یک عصای چوبین موسی ع با اذن خدا آنگاه که بر سنگ جامد زده میشود در یک آن دوازده چشمه جوشیدن میگیرد (بقره/ ۶۰ و اعراف/ ۱۶۰) و انگاه که بر آب دریا زده شود دوازده راه در دریا باز میکند تا بنی اسراتتئیل از آن عبور کنند. آیا روح پیامبر خدا ص و یا ولی دیگر خدا از عصای چوبین موسی ع کم ارزشتر است؟!!! شما را چه میشود که تا ایبن اندازه پیامبر و اولیای الهی را تنزل میدهید؟!!.

حالا در فرض پس از رحلت که روح ولی خدا مجرد است و روح مجرد مقید به زمان و مکان و افراد محدود نیست، چه مشکلی دارد که هزاران تن از راه های دور و نزدیک از روح مبارک ولی و مقرب درگاه چیزی را بخواهند و ولی خدا همزمان همه را بشنود و با اذن خدا و یا با کمک فرشتگان تعیین شده از سوی خدا درخواستها را بررسی و هرکدام را که تشخیص دادند که مشروع است و خدا آن را مصلحت میداند و مشیت خدا هم به آن تعلق گرفته است اجابت کند.

(ثالثا) در توسل شخص متوسل ولی خدا را واسطه قرار میدهد برای اجابت دعا از سوی خدا، در این صورت هیچ لزومی ندارد روح ولی خدا درخواستها را تفکیک کند، بلکه رو به خدا نموده و عرضه میدارد خدایا «تا علم مطلق داری و درخواست این متوسلان را میدانی پس در صورت تعلق مصلحت و مشیتت در مورد هر یک از آنان درخواستشان را اجابت فرما» آیا این هم در نگاه شما محال است؟!!!!.

آگاهی پیامبر ص از منافقان

فرمودی (چنان که پیامبر(ص) نیز از بسیاری از احوال منافقان آگاه نبود و تا جبرییل نمی آمد و او را آگاه نمی کرد از آنها خبری نداشت).

پاسخ: بله پیامبر ص طبق آیه ۱۰۱ سوره توبه در آغاز از احوال منافقان بادیه نشین آگاه نبود، ولی در همان زمان با نشانه هایی منافقانی را میشناخت خدا فرمود (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في‏ لَحْنِ الْقَوْل‏) (محمد/ ۳۰) (از روش سخن گفتنشان آنان را خواهی شناخت) و نیز از نماز با حالت سستی و کسالت (َ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏) (نساء/ ۱۴۲)

چنان‌که برخی را نیز از سرپیچی‌ آنان از دستورهای حضرت ص و عدم حضور در جنگ‌ها و غزوات می‌شناخت.

بنابراین تنها یک گروه اندک از منافقان به سبب شدت مکر و پنهان‌‌کاری‌شان تا مدتی از دید پیامبر ـ به حسب علم ظاهر ـ مخفی مانده بودند؛ (الماتریدی: ۱۴۲۶، ۵: ۴۶۲) اما همان­ها را نیز خدای متعال پس از نزول آیه یاد شده، مانند سایر منافقان به پیامبرص شناساند.

طبری از ابن عباس نقل می‌کند پیامبر ص پس از نزول آیه یاد شده، در خطبه نماز جمعه، منافقان مورد نظر را صدا ‌زد و ‌فرمود:

اخرج یا فلان فإنک منافق. اخرج یا فلان فإنک منافق فأخرج من المسجد ناسًا منهم؛ شما و شما و شما از مسجد بیرون روید؛ زیرا منافقید. به این ترتیب، تعدادی را از مسجد بیرون کرد. (طبری: ۱۴۲۰، ۱۴: ۴۴۱)

طبری در ادامه آورده است:

اتفاقاً در همین هنگام، عمر نیز به سمت مسجد می‌آمد. وقتی آنان را بیرون مسجد دید، از حیا خودش را از آنان پنهان ‌کرد؛ چون پنداشت که نماز تمام شده و او به نماز نرسیده است و از اتفاقات داخل مسجد خبر نداشت. وقتی عمر وارد مسجد شد، یکی از مسلمانان فریاد زد: ای عمر! بشارت! خدای متعال منافقان را رسوا کرد و عذاب اول ـ که وعده داده شده بود ـ درباره آنان تحقق یافت. (طبری: ۱۴۲۰، ۱۴: ۴۴۱ و ۴۴۲؛ ابن عاشور:۱۴۲۲، ۵: ۸۷؛ نیشابوری: ۱۴۳۰، ۱۱: ۲۹) منظور او از عذاب اول، اشاره به وعده الهی است که در ادامه آیه مورد بحث، آمده است: }سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلی‏ عَذابٍ عَظیمٍ{؛ «ما آنان را دو بار [در دنیا] عذاب می‌کنیم».

پیامبر ص در اواخر عمر شریف خود نه تنها خود نامهای منافقان را با تعلیم خدا دانست بلکه به بعضی از اصحاب مورد اعتماد خود مانند حذیفة بن یمان را نیز از آن آگاه کرده بود.

پیامبر ص اخبار بسیاری از حوادث و فتنه‌های آینده را با او در میان گذاشته بود و از باطن بسیاری افراد به او خبر داده و برخی منافقان یرا به او شناسانده بود او گفته است: پیامبر حوادث آینده تا قیامت را بر من بازگو کرده است.(ابن حجر عسقلاني، الإصابة، ۱۴۱۵ق٬ ج۲، ص ۳۹).

آیات نفی علم غیب انبیا

در ادامه برای اثبات نفی علم غیب انبیا در زمان حیاتشان به آیاتی از قرآن استناد نمودی.

در مورد داستان عزیر ما ادعا نمیکنیم همه پیامبران همه علوم غیبی را دارا هستند.

آیه ۱۱۷ سوره مائده دلالت دارد که عیسی ع تا زنده بود شاهد آنان بود (یعنی از همه خصوصیات آنان آگاه بود) اما بعد از وفات مراقب و نگهبان و حفیظ (مجمع البیان) آنان خدا است. دلالت ندارد که به آنان علم ندارد، بلکه حفیظ بودن را از خود نفی میکند.

اما آیات متضمن کلمه «لنرینک» (یونس/ ۴۶ و رعد/ ۴۰ و غافر/ ۷۷ و زخرف/ ۴۲) که این نتیجه را گرفتید:

(تقابلی که بین «وفات پیامبر(ص)» و «مشاهده وعده های الهی» در این آیات وجود دارد نشانگر آن است که انسان پس از مرگ از وقایع این دنیا بی خبر است؛ چنان که اگر پیامبر(ص) از این وقایع آگاه بود فرقی بین قبل از مرگ وبعد مرگ در این آیات نبود.      ودیگر اینکه این آیات خود دلالت دارد که پیامبر(ص) غیب هم نمی داند؛ چرا که نمی دانست که عذاب به کافران چه زمان خواهد رسید وآرزوی آن را از خدا داشت و از این رو در آیۀ ۷۷ غافر به آن حضرت که چشم به راه تحقق وعده های الهی بوده، دستور به صبر داده شده است).

 

پاسخ:

خود این آیات دلالت دارد که خدا پیامبر ص را از موارد  ذکر شده آگاه کرده بود و مقصود «نرینک» دانا کردن نیست، بلکه به معنای نشان دادن در خارج است که در قیامت تحقق پیدا میکند و مقصود خدا این است که به مثل من و تو شدت عذاب در قیامت را بفهماند.

به عبارت دیگر آن آیات مانند آیه (وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ) (توبه/ ۹۴) است، آیا در این آیه نیز میگویید خدا نمیدانست و بعدا خواهئد دانست؟! و فرض این است که خدا آینده را نیز میداند، بلکه مقصود دیدن یعنی وقوع در خارج است.

بنا براین آیات مورد اشاره بر نفی علم غیب با اذن خدا از پیامبر (ص) را دلالت ندارند.

(ادامه دارد).

علم نداشتن پیامبر ص از بازار

در پایان متن کتاب «النقض» از «شيخ عبدالجليل قزويني رازي» را نقل کردی که مي‌نويسند: «مصطفي با جلالت و رفعتِ درجة نبوّت، در مسجد مدينه با آنکه زنده بود نمي‌دانست که در بازارها چه مي‌کنند و أحوال هاي ديگر تا جبرئيل نيامدي و معلوم نکردي ندانستي،  پس أئمّه که درجة انبياء ندارند و در خاک خراسان و بغداد و حجاز و کربلاء خُفته‌اند و از قيد حيات برفته، چگونه دانند که احوال جهانيان بر چه حدّ است؟   اين معني هم از عقل و هم از شرع بيگانه.

پاسخ (اولا): در این کلام مغالطه ای انجام گرفته و آن این است که شیخ قزوینی فکر میکرد معنای علم غیب داشتن پیامبر ص این است که از آن برای هر موضوعی استفاده کند، در حالی که علم غیب انبیا و ائمه برای اثبات حجت الهی و نیز بیان معارف قرآن و اسلام است، نه برای استفاده شخصی و دانستن هر چیزی.

به عبارت دیگر: علم غیب آنان همیشه فعلیت پیدا نمیکند بلکه بالقوه است بر خلاف علم خدا که همیشه بالفعل است. و علم غیر خدا برای بیان معارف الهی و اثبات حجت با اذن خدا به فعلیت میرسد.

چنانکه آنان از علم خود برای قضاوت بین مردم استفاده نمیکنند و فرمود («إِنَّمَا أَقْضِی‏ بَیْنَکُمْ‏ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ) (کافی، اسلامیه ج ۷ ص ۴۱۴).

(ثانیا) آیا از آیات اثبات کننده علم غیب بعضی از پیامبران غفلت نمود یا تغافلی در کار بود؟

خداوند درباره حضرت آدم علیه السلام فرمود: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها) (بقره: ۳۱).

« و خدا همه نام‏ها [ىِ موجودات‏] را به آدم آموخت‏».

که در تفاسیر گغته اند: مقصود علم به نامهای موجودات و یا علم به خود موجودات است.

یعنی چیزهایی را به آدم آموخت کهه فرشتگان نمیدانستند، و پس از پی بردن به علم اعطابی خدا به آدم علیه السلام شگفتزده شده و عذرخواهی کردند.

یعقوب علیه السلام دوبار گفت (َأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏) (یوسف/ ۸۶ و ۹۶) «از خدا مى‏دانم آنچه را كه شما نمى‏دانيد».

عیسی ع تازه به دنیا آمده گفت (ِوَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم‏) (آل عمران/ ۴۹) «و شما را از آنچه مى‏خوريد و آنچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم‏».

اینها علم غیب (خبر از پنهانیها) نیست پس چیست؟

و پیامبر ص خاتم النبیین و افضل آنان است آیا میپندارید او توانایی آدم ع در آغاز آفریمشش و از توانایی عیسی ع در حال نوزادیش را ندارد؟

و طبق آیه مباهله و احادیث فراوان عامه و خاصه علی ع نفس پیامبر ص است و چون اتحاد نفس دو تن در خارج محال است حمل کردند بر اتحاد آن دو در همه فضایل و اختیارات (به استثنای وحی و نبوت چون طبق آیه قرآن محمد ص خاتم المرسلیم است).

و امامیه طبق ادله معتقدند این فضایل و اختیارات را دیگر ائمه ع نیز دارند.

ضمنا قبلا درباره روایت «سلونی قبل ان تفقدونی» و نیز زیارت حامعه بین من و جنابعالی مفصل بحث شد و فایل آن دو موجود است.

یعنی علی ع فرمود پیش از مرگم هرچه می خواهید بپرسید. و این علم الهی اعطا شده از سوی خدا است و ثابت کردم این سخن به معارف دینی اختصاص ندارد بلکه از آسمانها نیز فرمود بپرسید.

ایدکم الله.