مصاحبه با استاد باقريان ساروي
مصاحبه كنگره ملي آخوند خراسانی با استاد محترم حضرت حجت الاسلام و المسلمين باقريان ساروی ۲۷ بهمن ماه ۱۳۸۹ش / قم – منزل استاد.
- نجفي: با عرض سلام و تشكر؛ با توجه به اينكه شما سالها مشغول تدريس كفايه الاصول آخوند خراساني بوده ايد چه نكاتي از مولف كفايه در منظر شما جالب و چشمگير بوده است؟
حاج آقاي باقريان: آخوند خراساني داراي كمالات و فضايل بسياري بوده است كه هر كدام در جاي خود قابل توجه خواهد بود.مثلا ايشان روحيه تعبد و تقواي فوق العاده بالايي داشته اند.در زهد و عدم تعلق به دنيا و ماديات نمونه هستند و استقامت و پايداري شان در برابر مشكلات زندگي شخصي و مشكلات اجتماعي-كه بخصوص در زمان مشروطه دچار ايشان شد- يكتا هستند.اخلاق و منش اجتماعي ايشان و حتي برخورد محبت آميز با مخالفان خود كه ديگر جاي حرف ندارد.
• نجفي: آخوند خراساني از لحاظ تدريسي بسيار بارز و معروف هستند.خصوصيات تدريس موفق ايشان آيا شخصي بوده يا تربيتي يا به تقليد از اساتيدي خاص؟
باقريان: آخوند خراساني ويژگي هاي فراواني را در خود جمع كرده است كه توانسته يك مدرس كم نظير در تاريخ اسلام لقب بگيرد. قبل از هر چيز تلاش و كوشش بسيار زيادي در راه تحصيل دانش و كسب علم داشته است.ثانيا در مسائل علمي اينگونه نبوده اند كه خود را به آراء ديگران مقيد كرده و استقلال راي نداشته باشند.سعي مي كرده هميشه به دنبال برهان و استدلال باشد و همين روحيه باعث شده كه خودش طبعا داراي آراء خاص به خود باشد.حتي ايشان در زمان تحصيل هم مكرر در مكرر با اساتيد بحث و مباحثه و نقض و ابرام داشته اند. ثالثا بيان بسيار عالي و صداي رسايي داشته است و اينها از مولفه هاي اساتيد موفق است.رابعا آزادي راي عجيبي داشته اند.البته اين حريت عقيده به معناي آزادي منفي و مطلق نيست.آزادي و حريت در چارچوب برهان و دليل مراد ماست.
نقل است كه: در روزي از روزها و در جلسه درس آخوند پس از اينكه جناب ايشان راي خاصي را در يك زمينه مطرح كرده و برگزيدند برخي از شاگردان اعتراض كردند كه: استاد! اين رأي شما مخالف قول مشهور است. آخوند فرمودند: هر قول مشهوري هم از اول مشهور نبود و بعد كه طرفدار پيدا كرد مشهور شد.ممكن است اين نظري هم كه ما با دليل بدان رسيده ايم- ولو اينكه فعلا مخالف مشهور باشد- در آينده طرفدار پيدا كرده و خود همين هم مشهور شود.
از خصلت هاي ديگر آخوند خراساني نداشتن تعارف و حياي منفي در مباحث علمي بوده است.از اين جهت شاهد مباحثه هاي فراوان بين ايشان و اساتيد يا معاصرانشان هستيم.البته نداشتن اين حيا در علم به معناي بي احترامي نيست و الا نقل است كه اخوند با اينكه تابع برهان و دليل است گاهي كه نظر استاد را مخالف خود مي ديد ولي صلاح را در ادامه بحث نمي ديد به احترام استاد ساكت مي شد.مي گويند در يك جلسه كه تنور بحث داغ بود آخوند يك دفعه سكوت كرده و چيزي نگفت.برخي گمان كردند آخوند توان ادامه بحث و مناقشه در كلمات ميرزا را ندارد؛ ولي روز بعد كه ميرزاي شيرازي به مدرس آمد فرمود: ديشب من درباره مطالب جناب اخوند فكر كردم و ديدم حق با ايشان است.يعني اينكه اخوند بدون اينكه قانع شده باشد به احترام استاد- و لابد بخاطر شرايط مجلس درس- سكوت را بر كلام برگزيده بود.
خلاصه اين نترسيدن از قول مشهور و در عين حال وابسته به برهان و استدلال بودن باعث شده كه اخوند خراساني مبتكر و صاحب مكتب باشد.
• نجفي: اين روحيه عدم ترس هميشه همراه آخوند بوده است.ولي ايشان در علم اصول به عنوان مبتكر و صاحب مكتب شناخته شده اند.آيا مي توان ايشان را در علوم ديگر مثلا فقه نيز صاحب مكتب دانست؟
باقريان: اصول پايه فقه است.وقتي كسي در اصول داراي آراي جديد و ابتكارت بود ناگزير در فقه هم داراي آراي جديد و نواوري هايي خواهد بود. اخوند خراساني در فقه هم صاحب مكتب است و برخي كتب فقهي و آراي غير مشهورش در فقه نشان از تبحر ايشان در فقهيات و ذومكتب بودنشان دارد.تسلط آخوند در فقهيات امري مسلّم است.
اما اينكه در فقه مشهور نشده اند به علت شهرت زياد كفايه الاصول ايشان است و امتيازات فراوان كفايه مانع از بروز آراي فقهي ايشان شده است.
• نجفي: فرموديد اصول پايه فقه است.آيا ميتوان آراي سياسي مرحوم آخوند و تاييد مشروطيت را ناشي از مباني خاص فكري ايشان اعم از اصولي و فقهي دانست؟مثلا در تاييد قانون منقّح از غرب گرفته شده، كه به نزاع «اخذ از غير شيعه» كه معركه اي است بين اصوليون و اخباريون باز مي گردد.
باقريان: آراي سياسي دو دسته اند.يك دسته آرايي كه بنابر خط مشي ها و برخوردهاي سياسي شخص است كه منوط به بصيرت و بيداري شخص مي باشد كه البته اخوند در اين زمينه بصير و بينا بودند.دسته ديگر مربوط به آراي سياسي – فقهي است كه در اين زمينه ها جواب سوال شما مثبت است. سياست اسلام از اصول و فقه آن متخذ است و از اين دو علم بيرون كشيده شده و تبيين مي شود.بديهي است كه اخوند خراساني و علماي مشروطه خواه ديگر- و حتي مخالفانشان هم- در سياسيات خود مبناهاي فقهي و اصولي و عقيدتي داشته اند و سياست از اين علوم بيگانه نيست.
• نجفي: اصول مرحوم آخوند چه مميزاتي داشت كه باعث تفارق بين دوره قبل و دوره بعد از ايشان شد؟
باقريان: مرحوم آخوند پس از اتمام تحصيل و آغاز تدريس آهسته آهسته شروع به تحقيق، كنكاش،بررسي و اظهار نظر كردن در آراي فقهي و اصولي و اجتماعي نمود. قاعده كلي اينگونه است كه وقتي كسي شروع به تدريس علم خاصي كه معركه آراي مختلف است نمود در دوره هاي اوايل بايد زحمت زيادي بكشد تا غث و ثمين را از هم جدا كرده و دلايل هر نظر را بازگو نموده و نهايتا خودش يك راي را انتخاب كند.اما وقتي چند سال گذشت و اين امر تكرار شد و شخص آراي خاصي را بنابر ادله براي خودش برگزيد و آراي ديگر در منظرش تضعيف شد ؛ در تدريس و پرداختن بدان مباحث كار ساده تري را خواهد داشت.آخوند خراساني هم اينگونه بود.دوره تدريس ايشان در اوايل امر- يعني اواخر قرن سيزدهم- با دوره هاي اخير- يعني دهه سوم قرن چهاردهم قمري- فرق بسيار دارد.هم از جهت مدت زمان تدريسي كه مي گويند دوره اصول مثلا سي ساله را به سه سال تقليل داد و هم از جهت تنقيح مباحث در ذهن ايشان. چون ديگر ايشان آراي خود را مي شود گفت كاملا برگزيده بود و اشكالات متعددي را بر غير آن آراء وارد مي دانست و حتي نقل است كه در اين اواخر براي تدريس خارج اصول پيش مطالعه نداشت و بداهتاً در محل درس حاضر شده و اقدام به تدريس مي نمودند.ذهن يك انسان بايد مسائل را كاملا حلاجي كرده و بررسي نمايد تا بتواند بدون پيش مطالعه مباحثي را كه داراي بخش هاي مختلف هستند و هر بخش هم دلايل خود را دارند به راحتي بيان كرده و توضيح دهد.
اصول فقه در زمان ميرزاي قمي صاحب قوانين و مرحوم غروي اصفهاني صاحب الفصول الغرويه خيلي متورم و مبسوط شده بود. اخوند خراساني مي فرمود: اين تورم به زيان طلبه است.مثلا يك طلبه اگر بخواهد فقط ۳۰ سال در درس اصول حاضر شود كي فقه بخواند و كي معارف ديگر دين را فرا بگيرد و كي به تبليغ دين و نشر دانسته ها بپردازد؟ لذا خود آخوند آستين هاي مبارك را بالا زده اصول فقه را از حواشي بي فايده يا مضر، زوائد عمر بر باد ده و تورم بيش از حد نجات داده و با اسقاط اضافات و تاكيد مستدلانه و مبرهن بر مباحث زبده و مهم اصول باعث عدم اتلاف اوقات طلاب شد.وقتي هم كه ابتدا به ارزش گذاري مباحث بپردازيم كه مثلا اين مبحث يا بي ارزش است يا ثمره علمي ندارد؛ خواه ناخواه برخي مباحث از اصول حذف شده و مردود شمرده مي شود.اين مسئله ايجاز كفايه صرفا بحث اختصار نيست.بلكه ناظر به حذف مباحث بي ثمره علمي و عدم توجه به زوائد اصول هم هست.با اين حساب اصول را در ۳ سال دوره كرده و تدريس مي نمود.اگر هم طلبه اي مايل بود چند دوره اصول را مي توانست نشسته و درس بگيرد.چنانكه امثال مرحوم آقا ضياء عراقي و علامه كاشف الغطاء چند دوره از درس اصول اخوند را تماما درك كردند.
• نجفي: در عين حال كه زمان تدريس يك دوره اصول كم شد حوزه علمي آخوند براي پرورش مجتهد از حوزه هاي قبلي- و بعدي- خود نيز موفق تر بوده است.آيا دليل اين مجتهد پروري را صرفا در ايجاز درس اخوند و كوتاهي دوره تدريس بايد ديد يا عوامل ديگر هم در اين عيار بالاي كيفي طلاب حاضر در درس تاثير داشته است؟
باقريان: البته خب! نجف آن زمان مركز شيعه بوده است و درس اخوند هم بيش از هزار نفر شاگرد داشته است و اين رقم را تا ۱۵۰۰ و حتي بيشتر هم گفته اند.در مورد مجتهدين هم گفته شده در اين ادوار اخير ۴۰۰ مجتهد پاي منبر تدريس اخوند مي نشسته اند.البته من نمي خواهم بگويم همه اينها از محضر آخوند موفق به اجتهاد شده اند.نه.برخي از اينها قبلا مجتهد بوده اند و بعد مجتهداً در درس آخوند شركت جسته اند؛ اما چون حوزه اخوند بسيار پربار و مفيد بوده اينها در عين مجتهد بودن شركت كرده و فايده ها مي برده اند.اتفاقا تدريس در بين افرادي كه نزد اساتيد ديگر به اجتهاد رسيده اند سختي خاص خودش را دارد.چون طلبه محتهد با دليل هاي مخصوص به خود و استاد سابق كاملا به مطلب تسلط دارد و با اين حساب مناقشه بسيار در كلام استاد جديد خواهد داشت.
در هر حال تدريس براي شاگردان برجسته اي كه چه از محضر خود آخوند به درجه اجتهاد رسيده اند و چه مجتهداً وارد حوزه آخوند شده اند كار شاقي است كه از عهده هر كسي بر نمي آيد و امثال آخوند خراساني اند كه مرد اين ميادين هستند.چه بسا شيخ الاسلام عثماني كه به نجف آمده بود علاوه بر نداشتن علميت كافي، از ترس روبرو شدن با عظمت حوزه تدريس آخوند نيز بود كه خود را باخت و نتوانست بر منبر برود. گفته شده كه شهرت آخوند خراساني از همان روزگار تدريس مرزهاي عراق را در نورديده و به عثماني رسيده بود.شيخ الاسلام عثماني مشتاق ديدن درس آخوند مي شود.از قسطنطنيه به بهانه زيارت قبر ابوحنيفه در بغداد عازم بغداد شده و از آنجا به صورت مخفيانه به نجف رفته و در درس اخوند شركت مي كند. با ورود او همهمه اي به پا مي گردد و به زحمت جايي براي او در كنار منبر آخوند مهيا مي شود.آخوند خراساني با زيركي از ظاهر اين شخص در مي يابد كه او عامي المذهب و شخصيتي مهم است.موضوع بحث را عوض كرده و در رابطه با نهي در وجوب و حرمت كه آيا دال بر صحت فعل است يا موجب آن مي باشد درس را ادامه مي دهد.در اينجا قول ابي حنيفه را مطرح كرده و شيخ الاسلام شگفت زده مي شود كه اين عالم شيعه چه تسلط عجيبي بر مباني اصولي اهل تسنن دارد.
وقتي دلايل قول ابوحنيفه را مي گويد شيخ گمان مي برد كه آخوند قائل به قول ابي حنيفه است اما لحظاتي بعد درياي علم آخوند خراساني به تلاطم در آمده و قول ابوحنيفه را مثل خاشاك روي موج دريا بي ارزش و باطل مي كند و از همينجاست كه شيخ الاسلام قافيه باخته اش را بيشتر مي بازد.نهايتا آخوند خراساني راي خود در اين زمينه را كه موافق راي و نظر استادش شيخ اعظم انصاري است(يعني دلالت نهي در وجوب و حرمت بر فساد) بيان داشته و مي گويد ظاهرا شيخ الاسلام به مجلس ما امده و از ايشان مي خواهيم ما را با علم خويش به فيض برساند. آخوند از منبر پايين مي آيد.شيخ الاسلام كه مقهور علم آخوند شده و حرفي براي گفتن ندارد جرات پا گذاشتن بر منبر را نداشته و هوس روبرو شدن علمي با آخوند و شاگردان مجتهدش را ندارد.مدتي در كنار آخوند نشسته و گپ و گفتگويي انجام داده و باز مي گردد.نقل است كه بيشترين سخن او در مسير بازگشت و در بلاد عثماني تعريف از علم خروشان آخوند خراساني و حوزه پرابهت او بود.
• نجفي: درباره كتاب كفايه كه توانسته در قالب ترتيبي- به استثناي حلقات شهيد صدر- و در محتوا بر اصول يك قرن پس از خود چيرگي و سلطه داشته باشد؛ به نظر شما چه نقائصي وجود دارد.مثلا آيا خلط فلسفه و كلام در اصول صحيح است؟
باقريان: مذاق ها مختلف است.برخي بزرگان معاصر مي گويند كاش آخوند همان مدت كوتاه را نيز فلسفه نمي خواند تا مباحث فلسفي را در اصول وارد نكند.اما برخي ديگر هم مخالف گروه قبل اند و ميگويند آوردن اين مباحث در اصول لازم است. البته به نظر بنده نمي شود گفت اين مباحث بي ربط به اصول است.اينها اگر چه پايه و ركن اصلي اصول نيستند ولي فهم آنها در فهم اصول دخيل است. وقتي انسان فيلسوف شد استدلال طلب مي شود و اصول هم جاي استدلال است.پس فلسفه در اصول تاثير بخش است و حتي يك قسمت اصول فقه مستقيما به عقليات مربوط مي شود و در مباحث ديگر هم مثل مباحث الفاظ هم نيازمند فلسفه هستيم.
• نجفي:بي تاثير نيست. اما آيا اين كار ، فهم اصول را براي طلبه ها سخت نكرده است؟
باقريان: طلبه بايستي پايه به پايه و گام به گام مراحل تحصيلي را طي كند و براي فقيه يا اصولي شدن مقدمات لازم براي فهم كتب پيش رو از جمله فلسفه را طي كرده و بياموزد.از اين رو اگر مقدمات منقول و معقول را خوب طي كرده باشد فهم كفايه برايش سخت نخواهد بود.
• عابد: يعني ما مي توانيم از كلام شما اين برداشت را داشته باشيم كه مطرح شدن فلسفه در علم اصول فقه براي ورزيدگي طلاب نيز لازم و مفيد است.چيزي مثل علوم رياضيات؟
باقريان: بله.همينطور است.البته من نمي گويم آراي فلسفي وارد علم اصول كاملا بي خدشه و سالم هستند.اما همين ورود فلسفه در اصول،عقل و فكر انسان را باز كرده و رشد مي دهد.اخوند خراساني به فكر خيلي اهميت مي داده است و مي فرموده: تنها خوراك من فكر بود و شبها نمي خوابيدم و بيدار بوده و فكر مي كردم و با ستارگان حرف مي زدم و….
لذا كسي كه در علم فلسفه آگاهي مناسب داشته باشد براي فهم مباحث اصولي موفق تر خواهد بود.
• نجفي: هدف آخوند خراساني از ايجاز در اصول، كاستن از زمان تحصيل اصول بود.اين خلط اصول و فلسفه آيا نقض غرض نيست؟ يعني طلبه محتاج وقت زيادي براي فهم همين اصول موجز است.به علاوه همين ايجاز باعث توليد شروح بسياري بر كفايه شده و آنها را در كنار كفايه گذاردن باعث ايجاد يك اصول مبسوط خواهد شد در حاليكه قرار بر فرار از تورم بود.
باقريان: ببينيد يك اصول جديدي تاسيس شده است و قالب اصول ما قبل را به هم ريخته است.آراي تمام علماي اصولي مابعد را هم تحت تاثير قرار داده است.به اصطلاح «انسي ماقبله سوي فرائد الشيخ و اتعب كل من جاء بعده».پس اين تغيير اصلاحي يك امر ضروري بوده است و همين حالا نيز آقايان وضع اصول ما قبل از آخوند خراساني را مردود مي شمارند چون مفيد تام نبوده است و حشو و زوايد و تورم بسياري داشته است. خيلي فرق است بين اينكه انسان در طول ۳ سال يك دوره كامل اصول فقه را درس بگيرد تا اينكه در مدت ۳۰ سال يك دوره اصول درس بگيرد.تازه اگر عمرش كفاف بدهد. اگر كسي به طور جدي و منقح كفايه را در طول ۳ يا حتي ۲ سال بخواند تقريبا از اصول بي نياز خواهد شد.حالا كه اين تغيير مترقيانه لازم و ضروري بود وارد كردن فلسفه مضر نخواهد بود.بماند كه اصولا فلسفه در بحث عقايد و اصول دين هم تاثير مثبت دارد و فرا گرفتن آن نافع است.از اين جهات مي توان گفت كه طرح اصولي ريخته شده توسط آخوند به نفع استاد و طلبه و حوزه هاي علميه است.
• نجفي: پس به نظر شما ايجاز كفايه نه تنها نقطه ضعف نيست كه حتي نقطه قوتي براي آن به شمار مي آيد.از نقاط ضعف و قوت ديگر كفايه براي ماها لطف فرموده و بگوييد.
باقريان: كليت طرح تاليف كفايه خيلي خوب بوده است. فالفاظه و المعاني جميعا / مرائي العيون مراعي العقول.اما مشكلاتي هم دارد.از جمله اينكه اين كتاب را يك فارسي زبان به عربي نوشته است.آن هم يك فارسي زبان مجتهد كه داراي علم بسيار بوده است و مفاهيم و دانسته هاي ذهني خود را در قالب الفاظ اندك ريخته است.اما آيا يك انسان كه درسطح پايين تري از علم و فهم قرار دارد آيا در وهله اول- حتي با توضيح استاد- تمام آن مراد و مقصود اخوند را كه در ظرف لفظ وجود دارد بفهمد امر تقريبا بعيدي است.چون مراتب و طبقات هوشي فرق مي كند.
• عابد: راه حلش چيست؟
باقريان: اولا طلبه چند كتاب مقدماتي مناسب اصولي را قبلا خوب بخواند.ثانيا خواندن اين كفايه براي همه طلاب ضرورتي ندارد. دسته اي علاقه به مجتهد شدن ندارند.به وِيژه كه در نظام اسلامي فعلي احتياج فراواني به طلاب براي ادارات و جايگاه هاي خدمت وجود دارد و در اغلب آنها سواد در حد كفايه نياز نيست.لذا طلابي كه در اين مسير هستند اصلا نيازي به خواندن كفايه ندارند.اما براي كساني كه علاقه به ادامه تحصيل و خواندن كفايه دارند به نظر بنده اول: پايه هاي مقدماتي علمي خود را خوب محكم كرده و تقويت كنند.دوم: با تلاش و صرف مساعي كفايه را خوب خوانده و درس بگيرند. وقتي علاقه در كار بود وقت و تلاش هم موجود بود، استاد كفايه فهم هم وجود داشت لاجرم طلبه كفايه را خواهد فهميد و آن مشكل سابق تا حدود زيادي مرتفع مي گردد. اين فراگيري و لزوم اجباري خواندن كفايه براي همه طلاب از نقائص حوزه است و من هم اين مسئله را به مسئولين امر گفته ام.چه نيازي است طلابي كه كفايه خواندن به كارشان نمي ايد كفايه را به زور بخوانند؟ هم عمرشان تلف مي شود و هم اين مقداري را كه خوانده اند فراموش كرده و حتي بعضا از دروازه انكار اصول بيرون مي آيند و مثلا ديد منفي نسبت به كتاب ارزشمندي چون كفايه پيدا مي كنند.
• نجفي: با توجه به سابقه تدريسي طولاني حضرتعالي در سطوح عاليه اصول فقه؛ براي كساني كه قصد ادامه تحصيل را به صورت جدي دارند؛ به نظر شما مكتب تدريسي آخوند خراساني كه كماكان در حوزه قم هم رايج است يعني شيوه القائي و استماعي كه به مكتب نجف مشهور است مفيد تر خواهد بود يا شيوه مباحثه اي بين استاد و شاگردان كه اصطلاحاً آن را مكتب سامرا مي گويند؟
باقريان: البته در مراتبي شيوه نجف لازم است. يعني گاهي طلبه فقط بايد گوش بدهد و در اين زمان احتياج زيادي به بحاثي نيست. ولي در مراحل بعدي اجراي طرح هايي به سبك سامرايي مناسب است كه ظاهرا برخي موسسات علمي هم در قم اينگونه برنامه هايي را در دستور كار اجرايي خود دارند.
• نجفي: لطفا از نوآوري هاي آخوند در كفايه بگوييد؟
باقريان: آخوند خراساني انساني نوآور ، مبتكر و صاحب مكتب است و بيان ابداعاتش در يك زمان كوتاه ممكن نيست. اجمالا اينكه از نواوري هاي ايشان در مباحث ادبي مي توان ياد كرد.با اينكه بحث اصول مطرح است ولي ايشان گاهي به قدري محكم در ادبيات وارد مي شوند كه داراي ابتكار ادبي هم مي باشند. در دلالت فعل بر زمان كه ايشان منكر اين دلالت است مي توان نوآوري از ايشان ديد. يا در مبحث تعلق وجوب به طبايع افراد، يا بحث اينكه صيغه امر آيا دال بر وجوب است، و يا مبحث دلالت الفاظ بر ذات معنا كه آيا اراده هم دخيل است يا نه؟ در مباحث اصلي و فرعي بسياري مرحوم آخوند داراي آراي بديع و مستقلي است كه البته مستدل و مبرهن اينها را طرح كرده و بيان مي دارد.
• نجفي: شروح بسياري براي كفايه نگاشته شده، به نظر شما پرفايده ترينشان كدام است؟
باقريان: نمي شود براي همه يك دارو را تجويز كرد.اما در شرايط فعلي كه همه مكلف به خواندن كفايه هستند و توجهي به تفاوت استعداد ها نمي شود – كه بايد بشود- مي توانيم بگوييم كه: افرادي كه داراي هوش سرشار و استعداد قوي هستند اصلا در فهم كفايه محتاج رجوع به شروح نيستند. بله از اين جهت كه حواشي اضافي و نظرات اصوليون متاخر را كه در شرح و تعليقه هايشان بر كفايه آراي نو آورده اند را ببيند شخص قوي الذهن مي تواند رجوع كند ؛ ولي براي فهم كفايه همان استعداد زيادش و انتخاب استاد قوي و خوش بيان كفايت مي كند.اگر اينها درس استاد را مرتب حاضر شده و خوب بخوانند,شرحي در عالم باشد يا نباشد؛ برايشان مهم نيست.من مكرر به طلاب خودم گفته ام كه شماها اگر مرتب در كلاس درس حاضر نشويد هيچ شرحي شما را از كفايه بي نياز نخواهد كرد.مثل برخي كتب فلسفي كه بدون استاد نمي شود آن را فهميد مثلا شرح منظومه حاجي سبزواري.كفايه در مشكل بودن كه كم از شرح منظومه دارد.لذا استاد قوي و حضور مرتب شرط اولي و اصلي است.اين راه را بي رهنما نبايد وارد شد و دست خضر رهي را بايد گرفت.
اما افرادي كه چندان مقيد به حضور در كلاس درس نيستند و فقط براي گذراندن درس و گرفتن نمره حاضر مي شوند الي ماشاء الله شروح كفايه در بازار وجود دارد كه مي توانند رجوع كنند.اينها هم معمولا به شروح ساده و فارسي مراجعه مي كنند و مثلا به منتهي الدرايه كه بحث خارج اصول است هيچ گاه رجوع نخواهند نمود.ديگر براي اين افراد بستگي به ذوق دارد.
• نجفي: كفايه واسطه العقد بين دروس مقدمات اصولي و رسائل با دروس خارج است.مرحوم آخوند چنانكه كفايه را براي جبران خلأ موجود نگاشتند در پي اين نيز بودند كه يك كتاب فقهي شسته و رفته براي پر كردن خلا بين شرح لمعه و مكاسب با دروس خارج فقه بنگارند.بنايشان بر شرح تكمله التبصره خودشان بود و البته ناتمام ماند.به نظر شما كه خود از مدرسين فقه نيز هستيد هنوز جاي اين خلأ محسوس است و لازم به جبران مي باشد يا نه؟
باقريان: بله.به نظر من چه در اصول و چه در فقه نقائصي وجود دارد و از منظر بنده راهكار بايد اينگونه باشد كه يك لجنه و گروه علمي قوي تشكيل شده كه ناظر بر تاليف كتاب هاي مناسب فقه و اصولي براي جايگزيني اصول مرحوم مظفر و رسائل و مكاسب شيخ باشند.البته كفايه به همين حال براي افرادي لازم است باقي باشد كه آن را بخوانند.اين لجنه با اشراف و نظارت خود كتب مناسبي را با متن روان و ساده و تريب بهتر و جامعيت مناسب تر تهيه كنند.در هر حال من طرفدار اين نظريه شعري نيستم كه: ثلاثهٌ ليس لها نهايه/ رسائلُ مكاسبُ كفايه. انشاء الله روزي برسد كه متون درسي حوزه از لحاظ قالب و محتوا به رشد علمي و سريع طلاب كمك بيشتري بنمايند.
• عابد: استاد لطف كرده و بيانات مفيدي را فرموديد.ما مايل هستيم بيشتر از محضر شما بهره مند شويم ولي براي مزاحمت كمتر ديگر مرخص مي شويم.اما كلام و توصيه آخر جنابعالي:
باقريان: آخوند خراساني فقط به عنوان يك انسان عالم و دانشمند مطرح نيست.ما بايد علاوه بر اخذ علميات ايشان از اخلاق و منش ايشان هم امور زيادي را فرا بگيريم.مرحوم آخوند روح تعبد بسيار قوي يي داشتند.هر روز به حرم مطهر علوي(ع) مشرف مي شدند.اخلاص ايشان بسيار قابل اعتنا بود.در اواخر زندگاني و دوره پيري زيارت را در حرم مختصر انجام مي دادند.روزي شخصي به ايشان گفت: آقا خوب است مقداري زيارت را طولاني كنيد تا مردم ازشما زيارت كردن را ياد بگيرند! بالاخره شما مرجع تقليد مردم هستيد.
آخوند خراساني رو به آن شخص كرده ؛ فرمود: مي خواهي در اين روزگار پيري مرا دچار شرك كني؟ لذا براي تظاهر به خودش شكنجه نمي داد. اعتقاد قوي و وارستگي بسيار آخوند در پيشرفت ايشان نقش اساسي داشته است. استقامت و صبر ايشان هم در مقابل مشكلات شخصي و اجتماعي بسيار عبرت آموز است. از تحمل فقر و درماندگي تا فوت زن و فرزند تا اهانت هايي كه به ايشان مي شد.طلاب بايد اين اخلاق را فرا گيرند و بدانند كه «الدنيا محفوفه بالآفات» و هر كه در اين بزم مقرب تر است/جام بلا بيشترش مي دهند.
يكي از عوامل اينكه آخوند افراد ديگر را به خود جذب مي كرد اخلاق و منش پيغمبرگونه ايشان بود.در عين حال اين تعبد و اخلاص و وارستگي و زهد منافاتي با شوخي كردن ندارد.آخوند شوخ طبع بود و برخي از اين داستان هاي مزاح گونه در كتاب تاريخ مذكور و مسطور است.مي گويند روزي با شخصي از شاگردانش شوخي كرد و شاگرد ناراحت شد.مرحوم آخوند خود به خانه اش رفت و از او دلجويي نمود و فرمود شوخي مي كني اين جنبه را هم داشته باش كه با تو شوخي كنند. آخوند اين شوخي ها را در مسير رفع افسردگي طلاب به كار مي برد ؛چون وقتي طلبه افسرده باشد درس را خوب نخواهد فهميد.لذا آخوند خراساني در درس خودش شوخي هاي به جا و مناسبي براي تفريح قلوب طلاب انجام مي داد.خلاصه درس آخوند درس افسرده اي نبود.همين روحيات آخوند و فكر باز ايشان در ورود به اصلاحات اجتماعي و نفي استبداد و امضا و تاييد مشروطه هم نقش داشته است و الحمد لله رب العالمين.
• عابد: تشكر و امتنان و غيره.