پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت هفتم) [ادامه پاسخ به اشکال سوم]
به عثمان خبر دادند كه ابوذر در مسجد پيامبر صلی الله علیه وآله مىنشيند و مردم بر گرد او حلقه مىزنند و حديثى مىگويد كه در تضعيف تو است. او در كنار درب مسجد مىنشيند و مىگويد: «من جندب پسر جناده ربذهاى هستم… و محمد وارث علم آدم و وارث آن چيزهايى است كه پيامبران با آنها برترى پيدا كردهاند و على بن ابىطالب وصىّ محمد و وارث علم او است. اى امت سرگردان پس از پيامبر خود! آگاه باشيد كه اگر آن كسى را كه خدا مقدّم داشته است، مقدّم بداريد و آن كسى را كه خدا آخر انداخته است، آخر بيندازيد و به ولايت و وراثت در اهل بيت پيامبرتان اقرار نماييد، از بالاى سر و از زير گامهايتان خواهيد خورد و ولىّ و دوست خدا نيازمند نمىشود و هيچ سهمى از فرايض و واجبات خدا معطل نمىماند و دو نفر در حكم خدا اختلاف پيدا نمىكنند».(تاريخ اليعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۱).
سلمان نيز همانند سخن ابوذر را بر زبان جارى كرد، چنانكه بلاذرى از مدائنى نقل كرده است كه سلمان فارسى در آن هنگام كه با ابوبكر بيعت شد گفت: «كرديد و نكرديد؛ يعنى كارى را انجام داديد كه نمىبايد انجام بدهيد، اگر با على بيعت مىكردند از بالاى سر و از زير پاى خود [از نعمتها] مىخوردند».(بلاذرى، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۴).
اشکال چهارم: چرا واقعه غدیر در سقیفه حتی توسط یک نفر هم نقل یا ثبت نشد؟
پاسخ: سبب ثبت نشدن روشن است، زیرا:
اولا: افراد اشاره شده از پیروان علی علیه السلام امامت را انتصابی و علی علیه السلام را منصوب خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله میدانستند که به مشورت نیاز نداشت تا در سقیفه گرد هم آیند، بلکه لازم بود در مسجد مورد بیعت قرار بگیرد.
ثانیا» نامبردگان اطلاع نداشتد، چون اعلان عمومی نشده بود، بلکه گروهی از انصار با رهبری سعد بن عباده در سقیفه گرد آمده بود که بعدا خبر به عمر و ابوبکر رسید و ان دو با ابو عبیده جراح خود را به سقیفه رساندند. امّا بنی هاشم در خانه پیامبر صلی الله علیه وآله جمع شده بودند.
در این صورت چه انتظاری است که مانند سلمانف ابوذر و مقداد بروند به سقیفه و از علی علیه السلام دفاع کنند؟! بلکه زمینه این سؤال منتفی است، چون نامبردگان از تجمع سقیفه نه خبری داشتند و نه انگیزهای و منتظر بودند علی علیه السلام از تجهیز پیکر پاک پیامبر صلی الله علیه واله فراغت پیدانموده و به مسجد بیاید تا با او بیعت کنند، ولی چشم باز کردند با کودتای سقیفه و خشونت ورزی انان برای بیعت با ابوبکر مواجه شدند.
اشکال پنجم: چرا در نهج البلاغه به واقعه غدیر اشاره نشد؟
چرا در نهج البلاغه در موارد متعدد که از ان حضرت در باره خلافت سؤال شد و یا خود او در باره آن سخن گفت اشارهای به غدیر نشد؟
پاسخ اول: نهج البلاغه همه سخنان و نامههای امام علی علیه السلام نیست، بلکه گزیدههایی از انها است که حهت بلاغی و ادبی آنها در نگاه سید رضی (رحمه الله) قوی بود.
پاسخ دوم: در نهج البلاغه به حدیث غدیر اشاره نشد، ولی در خطبه سوم (شقشیه) صریحا ابوبکر، عمر و عثمان را غاصب خلافت و حق را متعلق به خود دانسته است.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت هشتم)
(پاسخ به اشکال ششم و هفتم)
اشکال ششم: چرا نام علی (ع) در قرآن نیامد؟
پاسخ اول: لازم نیست نام همه افراد در قرآن بیاید، چنانکه طبق آیه (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون) (آل عمران: ۸۴) ایمان به همه پیامبران الهی و کتابهای اسمانی بر ما واجب است، ولی تنها نام معدودی از انان در قران امده است.
پاسخ دوم: خداوند مقرر فرمود که قران از دست تحریف در امان بماند، و اگر نام علی علیه السلام در قران میآمد تحریف قران از سوی مخالفان علی علیه السلام قطعی بود، چون در کتابهای آسمانی نیز سابقه داشته است، در تورات و انجیل نام پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله با نام «احمد» امده بود: (وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبين) (سوره صف:۶) و یهود فکر میکردند احمد از نژاد بنی اسرائیل است، ولی با بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله کشف کردند که او از قوم عرب است، از اینرو – به جای ایمان به پیامبر صلی الله علیه واله – تورات را تحریف کردند (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُون) (بقره:۷۵).
« آيا انتظار داريد به (آيين) شما ايمان بياورند، با يان كه عدهاى از آنها سخنان خدا را مىشنيدند و پس از فهميدن آن را تحريف مىكردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند».
پاسخ سوم: راه معقول برای حفظ قران و مصون ماندن ان از تحریف ذکر علی علیه السلام با وصف بود. این کار در چند ایه انجام گرفت که در ادامه سه آیه ذکر میشود.
- آیه ولایت:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون) (مائده: ۵۵).
« سرپرست و رهبر شما تنها خداست، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آوردهاند و نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىپردازند».
طبق روایات فراوان از منابع شیعه و سنی و قراین موجود کسی که در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داده بود و در این آیه به عنوان ولی بر مردم بعد از خدا و پیامبر صلی الله علیه واله شمرده شد، علی علیه السلام بود. (ر.ک: باقریان ساروی، زیور خلافت).
- آیه مباهله
(فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين) (آل عمران: ۶۱).
« هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده (باز) كسانى با تو، به محاجّه و ستيز برخيزند به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مىكنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مىنماييم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مىكنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله مىكنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم».
- ایه ابلاغ
(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس). (مائده: ۶۷).
« اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام ندادهاى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مىدارد».
طبق فرمان این آیه، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله هنگام بازگشت از سفر حج، هزاران حاجی را در غدیر خم نگاه داشت و پس از خطبه طولانی دست علی علیه السلام را در دست خود گرفت و بلند کرد و خطاب به حاضران فرمود «من کنت مولاه فعليٌّ مولاه أللهم انصر من نصره و اخذل من خزله».
و پس از این واقعه آیه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا) (مائده: ۳). نازل و تکمیل شدن دین اسلام اعلام شد.
در تفسیر دو ایه و روایات وارد شده به مناسبت نزول این دو به کتاب زیور خلافت رجوع شود.
در فایلی دیگر دو پرسش دیگر طرح شد که و آن دو را به عنوان اشکال هفتم و اشکال هشتم ذکر کرده و پاسخ داده میشود:
اشکال هفتم: محال بودن بیعت صد هزار تن
آیا ممکن است آنطور که شیعه ادعا دارد که صد هزار نفر در روز عید غدیر به مدت سه روز بیعت کرده باشند یا از محالات است؟ نزد اهل سنت بیعتی در غدیر خم صورت نگرفت.
پاسخ اول: در مورد تعداد افراد حاضر در غدیر خم اختلاف است که چند تن بودند، برخی گفته اند تعدادشان بیش از صد و بیست هزار تن بود [شاه ولی دهلوی، الحجة البالغه، تحقیق سید سابق ج ۲ ص ۳۲۷] ولی برخی از محققان میگویند تنها حاجیان اهل مدینه و اطراف آن بودند و تعداد آنان پنج هزار الی ده هزار تن بود، در این فرض بیعت این تعداد در یک روز با علی علیه السلام محال نیست، چه رسد به سه روز.
پاسخ دوم: بر فرض صحت خبر صد یا صد و بیست هزار تن نیم آنان زنان بودند که بیعت آنان با گذاشتن دست در داخل طشت آب انجام می گرفت و در سه چهار ثانیه ممکن بود چند زن در کنار طشت حاضر شده و دستان خود را در داحل آب گذاشته باشند، مردان هم به صورت ازدحام دست خود را در دست علی علیه السلام میگذاشتند، مانند بیعت با علی علیه السلام پس از قتل عثمان، و در نتیجه هر روز پانزده ساعت برای بیعت فرض شود در سه روز هزاران مرد و زن بیعت می کردند، و لابد تعداد افراد و وقت متناسب با بیعت بود و ان اخباری به واقعیت نزدیکتر است که در ظرف سه روز امکان بیعت در ان تصور میشود.
پاسخ سوم: در اخبار نیامده که همه حاضران بیعت کردند، و بیعت جمعیت فراوان از آن جمع کافی بود، و بر فرض بیعت همه حاضران را نپذیرید بیعت ابوبکر و عمر طبق اخبار فراوان ثابت است که به عنوان نمونه در اینجا چند خبر تقدیم میشود:
.از سعد بن ابى وقاص نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنتُ مولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، أَللّهُمَّ والِ من والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ»، سعد گفت: ابوبكر و عمر از جاى خود برخاستند و گفتند: «أَمْسَيْتَ يَاابْنَ أَبى طالِبٍ مَولى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ».(عاصمی، العسل المصفی۲: ۲۶۳، ح۴۷۲؛ گنجی، كفاية الطالب: ۶۲؛ سمهودى، جواهر العقدين، القسم الثانى، ج ۱، ص ۹۷؛ ابن عقده، كتاب الولايه، ص ۱۵۵، ح ۱).
ابن اثير جزرى آورده است [پس از ابلاغ ولايت على علیه السلام]: عمر بن خطاب به على گفت: يَابْنَ اَبى طالِبٍ اَصْبَحْتَ الْيَوْمَ وَلِىَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ». (اسدالغابه، ج ۴، ص ۱۰۳) «اى پسر ابىطالب امروز مولاى هر مؤمنى شدهاى».
و روایلت فراوان دیگر (ر.ک: زیور خلافت).
پاسخ چهارم: بر فرض بیعت همه افراد حاضر در آن روز را محال دانسته و آن را نپذیرید، ولی (اولا) معنای آن نفی بیعت عدهای از انان نیست و (ثانیا) این یک موضوع جداگانه غیر از اصل واقعه غدیر است و به آن خدشه وارد نمیکند.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت نهم)
اشکال هشتم: ادعای موردی بودن حدیث غدیر
گفتهاند: نزد اهل سنت علت توقف در غدیر هنگام استراحت ظهر و برای رفع کدورت و کشمکشی بود که بین چند تن از اصحتب با علی [علیه السلام] پیش امده بود.
برخى از اهل سنّت كه نتوانستند حديث غدير را مخدوش بدانند، در توجيه آن از قول ابن كثير نقل كردهاند: بعضى از لشكريان على نزد پيامبر صلی الله علیه وآله از على گله كردند كه با آنان سختگيرى كرده و پارچههاى زيبايى را كه نايب او در يمن در ميان آنان تقسيم كرده بود از دست آنان باز گردانده است، پس پيامبر صلی الله علیه وآله در غدير خم نزديك جُحفه جايگاه على و فضل او را توضيح داد تا آنان از گله دست بشويند و فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ».(صالح بن عبد اللّه بن حميد، موسوعة نضرة النّعيم فى مكارم اخلاق الرسول الكريم صلىاللهعليهوآله، ج ۱، ص ۴۰۱).
ابن اثير نيز نوشته است: گفته شد كه سبب آن اين بود كه أسامه به على گفت: تو مولاى من نيستى، مولاى من پيامبر صلی الله علیه وآله است، پس او صلی الله علیه وآله گفت: «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاهُ».(النهايه، ج ۵، ص ۲۲۸ – ۲۲۹).
پاسخ اول: آنچه از ابن كثير نقل شده است تنها يك روايت است و او آن را از محمد بن اسحاق صاحب المغازى نقل كرده است. (ر.ك: البداية والنهاية، ج ۵، ص ۱۵۹). ولی رجالیون اهل سنت محمد بن اسحاق را مدلّس خوانده و بيشتر فقيهان روايات او را ضعيف دانسته و به آنها استناد نمىكنند (ر.ك: المجموع، ج ۹، ص ۱۸۹ و ج ۱۱، ص ۶۶؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج ۲، ص ۲۰ و ۲۸)، ابو داود گفت: من از احمد شنيدم – در حالى كه از محمد بن اسحاق نزد او نام برده شده بود – گفت: او مردى بود كه اشتهاى حديث داشت، كتابهاى مردم را مىگرفت و آنها را به عنوان كتاب خود قرار مىداد… حنبل بن اسحاق مىگويد: من از ابو عبد اللّه شنيدم مىگفت: روایت ابن اسحاق حجّت نيست، مرّه گفت: او قوى نيست، ميمونى از ابن معين نقل كرده است كه در باره ابن اسحاق گفت: ضعيف است و نسائى گفت: قوى نيست (عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج ۵، ص ۳۱، شماره ۶۶۴۲)، نام او را نزد مالك بردند، گفت: او يكى از دجالان است.(جمال الدين مزى، تهذيب الكمال، ج ۱۶، ص ۷۵، شماره ۵۶۴۴).
پاسخ دوم: ابن كثير روايات ديگر نقل كرده است كه به گلايه سپاه على علیه السلام هیچ ارتباطی ندارد (ر.ك: البدايه والنهايه، ج ۵، ص ۱۵۹ – ۱۶۰)، چنانكه خبر بريده را نيز نقل كرده است كه در «البدايه والنهايه» و منابع ديگر آمده است، از اينكه گفت: ما به همراه على براى غزوهاى به يمن رفتيم، من از او [به نظر خودم] جفا ديدم، نزد پيامبر صلی الله علیه وآله وارد شدم، و از على نزد او ياد كرده و او را عيب گرفتم، من ديدم صورت پيامبر صلی الله علیه وآله متغير شد و گفت: «اى بريده! آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان اولويت ندارم؟»، گفتم «آرى»، فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»( ابن كثير، البدايه والنهايه، ج ۵، ص ۱۵۹؛ المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۱۹؛ المصنّف، ج ۷، كتاب الفضائل، فصل ۱۸، ص ۵۰۶، ح ۶۹؛ احمد حنبل، فضائل اهل البيت من كتاب فضائل الصحابه، ص ۸۶، ح ۱۱۳؛ عسقلانى، المطالب العالية، ج ۴، ص ۵۹، ح ۲۹۵۶)، اين حديث بر شرط مسلم صحيح است و او آن را نياورد.(المستدرك على الصحيحين، ج ۳، ص ۱۱۹).
ملاحظه مىنماييد كه اين حديث و نيز سخنى را كه ابن اثير نقل كرده است، هيچ ارتباطى به واقعه غدير نداشته و در مدینه بوده و قبل ازواقعه غدیر پديد آمده بود و با اين حال، پيامبر صلی الله علیه وآله عبارتى را كه به بُرَيده فرمود همان عبارت حديث غدير است.
در برخی از روایات، به صراحت بیان شده که شکایت اصحاب در شهر مدینه و در مسجد صورت گرفته است نه در غدیر؛ در روایت احمد بن شاس اسلمی چنین آمده است: «فلما قدمت المدينة أظهرت شكايته في المسجد…» (هیثمی، مجمع الزوائد ج ۹ ص ۱۲۹).
«پس هنگامي كه به مدینه رسيدم شكايت او را در مسجد مطرح کردم…».
پرسش ما از صاحب موسوعه اين است كه چرا احاديث صحيحى را كه ابن كثير نقل كرده و در آنها به گِله سپاه على علیه السلام اشارهاى نشده است را رها كرده و تنها به ذكر يك روايت بسنده كرده است؟ افزون بر احاديث فراوانى كه از منابع ديگر نقل شده و در آنها نيامده است كه هيچ ارتباطى به گِله سپاه على علیه السلام داشته باشد؟!.
پاسخ سوم: حديث نقل شده مورد استشهاد پژوهشگر و نيز سخنى را كه اين اثير نقل كرده است، با واقعه غدير تناسب ندارد، زيرا اگر برخى از سپاهيان گلهاى از فرمانده خود دارند، عقل و عقلا حكم مىكنند كه پاسخ آن تنها در ميان همان افراد سپاه و در همان واقعه داده شود، نه اينكه چند هزار تن از حاجيان در گرماى جُحفه نگاه داشته شوند و پيامبر صلی الله علیه وآله دست على علیه السلام را بلند نموده و پس از ایراد حطیه طولانی و گرفتن اعتراف از آنان به ولایت و اختیار و حق تصرف خود بر ااموال و نفوس انان، ولايت علی علیه السلام را ابلاغ نمايد.
پاسخ چهارم: واقعه غدیر به امر خداوند بوده است، نه به خاطر شکایت صحابه و ماجرای سپاه یمن؛ ابن ابی حاتم درباره شأن نزول آیه ابلاغ چنین نقل می کند:
حدثنا ابى ثنا عثمان بن حرزاد ، ثنا اسماعيل بن زكريا ، ثنا علي بن عابس عن الاعمش ابني الحجاب ، عن عطية العوفي عن ابى سعيد الخدري قال: نزلت هذه الاية (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك) في علي بن ابى طالب». (ابن ابی حاتم، تفسير القرآن العظیم، ج ۴ ص ۱۱۷۲).
ابوسعید خدری روایت می کند آیه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك» درباره علی علیه السلام نازل شده است.
پاسخ پتجم: بر فرض كه واقعه غدير به مناسبت گله سپاه على علیه السلام از وى يا در پاسخ به سخن اسامه باشد، ولى قبول داريد كه پيامبر صلی الله علیه وآله جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را در ميان هزاران حاجى در حجّة الوداع فرمود، سخنى كه در باره هيچ يك از صحابه در محفل چند نفره نيز نگفت، چه رسد در اجتماع بسيار بزرگ حاجيان در حجّة الوداع.
ابن حبان نیز با سند صحیح آورده است:
عمران بن حصین می گوید: رسول خدا لشکری فرستاد و علی علیه السلام را فرمانده آن گماشت. علی علیه السلام با لشکر رفت و کنیزی برگرفت. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و اله این کار را بر او خرده گرفتند و گفتند: اگر رسول خدا را ملاقت کردیم او را از کار علی آگاه می کنیم. وقتی مسلمانان از سفر باز می گشتند با رسول خدا آغاز کرده و بر ایشان سلام می کردند، سپس به خانه خود می رفتند. لشکر که بازگشت بر رسول خدا سلام کردند. یکی از چهار نفر برخواست و گفت: ای رسول خدا آیا نمی بینید که علی چنین و چنان کرد؟
حضرت از او دوری کردند. سپس دیگری ایستاد و گفت: ای رسول خدا آیا نمی بینید که علی چنین و چنان کرد؟ رسول خدا در حالیکه خشم در چهره شان دیده می شد، به سوی او آمد و سه بار فرمودند: از علی چه می خواهید؟ همانا علی از من است و من از او هستم و او ولی هر مؤمن بعد از من است. (صحيح ابن حبان ج ۱۵ ص ۳۷۳).
پیرامون این روایت دو نکته بیان می نماییم:
اول: ماجرای سفر بریده در سال هشتم هجری بوده و ربطی به قضیه ی غدیر که در سال دهم هجری اتفاق افتاده است، ندارد؛ زینی دحلان دراین باره می نویسد:
فی التاریخ سنة عشر وهم لان بعث علی الی همدان لم یکن سنة عشر، انما کان سنة عشربعثه الی بنی مذحج، و اما بعثه الی همدان فکان سنة ثمان بعد فتح مکة (ابن زینی دحلان، السیرة النبویة ج ۲ ص ۳۷۱).
رفتن علی علیه السلام در سال دهم هجری به همدان وهم و اشتباه است، زیرا اعزام علی علیه السلام به قبیله ی همدان در سال دهم هجری نبوده است. بلکه در سال دهم هجری، پیامبر علی را به بنی مذحج فرستاد، اما رفتن علی علیه السلام به سوی قبیله ی همدان در سال هشتم هجری و بعد از فتح مکه بود.
دوم: این روایت به صراحت بر امامت و خلافت امیر مؤمنان دلالت دارد؛ صالحی شامی می نویسد: وهو وليكم بعدي: (أي يلي أمركم). (صالحی شامی، سبل الهدى والرشاد ج ۶ ص ۲۳۷).
عبارت «وهو وليكم بعدي»؛ «او ولی شما بعد از من است» یعنی امر شما را بر عهده میگیرد.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت دهم)
پاسخ به اشکالات آقای ذو الفقار
یکی از برادران اهل تسنن به نام آقای ذو الفقار با عنوان «نکات کایدی» در یک گروهی اشکالاتی را برای من فرستاد که چون متن او طولانی است هر قسمت مهمی را جدا کرده و به آن پاسخ داده میشود.
در نکته اول نوشته است: «اینکه آیه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ» در منطقه غدیر خم نازل گردیده، موضوع خطايي است»
پاسخ به نکات کلیدی (نکته اول)
در پاسخ به نکته اول علامه طباطبائی چنین پاسخ داده است:
احتمالات در واژه «يوم» و احتمال صحيح
مفسران در باره مقصود از واژه «اليوم» در آيه شريفه شش احتمال ذكر كردهاند: احتمال اول: مقصود زمان ظهور اسلام با بعثت پيامبر صلی الله علیه وآله و دعوت او است و مقصود از آيه اين است كه خدا اسلام را براى شما فرستاد و دين را بر شما كامل و نعمت را بر شما تمام نموده و كافران را نااميد كرد.
اشكال بر احتمال اول: ظاهر سياق آيه اين است كه مسلمانان در زمان نزول آيه دينى داشتهاند و كافران مىخواستند آن را از بين ببرند و يا تغيير بدهند و مسلمانان از كافران براى دين خود مىترسيدند، در حالى كه اين مسلمانان پيش از اسلام دينى نداشتند، تا كافران براى نابودى و دگرگون كردن آن تلاش نمايند، پس درست نيست بگوييم كه مقصود از «اليوم»، زمان ظهور اسلام و آغاز بعثت است. افزون بر اينكه لازمه اين احتمال آن است كه «اليوم اكملت» بر «اليوم يئس الذين» مقدم باشد، تا در كلام نظمى پديد آيد؛ يعنى خدا نخست اكمال دين؛ سپس نااميدى كافران را ذكر كند.
احتمال دوم: مقصود روز فتح مكّه است كه خدا مكر مشركان قريش را باطل كرد و شوكت آنان را در هم پيچيد و اساس آيين آنان را ويران كرد و بتهايشان را شكاند و آنان را نااميد كرد، به گونهاى كه از آن پس نتوانستند روى پاى خود بايستند.
اشكال اول بر احتمال دوم: آيه شريفه بر اكمال دين و اتمام نعمت دلالت دارد و با فتح مكّه دين كامل نشده بود، چون فتح مكّه در سال هشتم هجرى رخ داد و بسيارى از فرايض و حلال و حرام پس از آن نازل گرديد.
اشكال دوم بر احتمال دوم: جمله «الّذين كفروا» عموميت دارد و به مشركان قريش اختصاص ندارد، در حالى كه كافران ديگر؛ مانند مسيحى، يهود و زرتشتى در ديگر مناطق جغرافيايى، يا از آمدن دين اسلام آگاهى نداشتند و يا از سركوب و به شكست كشاندن آن نااميد نشده بودند.
احتمال سوم: مقصود زمان پس از نزول آيات برائت است كه اسلام در جزيرة العرب گسترش يافته و آثار شرك از ميان برداشته شده و پيامبر صلی الله علیه وآله، على علیه السلام را با آياتى از سوره برائت به مكّه فرستاده بود، تا باقيمانده رسوم جاهليت در هنگام طواف و حجّ را از ميان بر دارد.
اشكال بر احتمال سوم: مشركان عرب اگرچه پس از نزول آيات برائت، از شكست و نابودى دين اسلام نااميد شده بودند؛ ولى دين اسلام هنوز كامل نشده بود و فرايض و احكام فراوانى پس از آن نازل گرديد كه برخى از آنها در همين سوره مائده آمده است و مفسران بر اين اتفاق دارند كه اين سوره در آخرين زمانهاى عمر پيامبر صلی الله علیه وآله نازل شده و بسيارى از احكام حلال و حرام در آن بيان گرديده است.
افزون بر اشكال دوم بر احتمال دوم كه بر اين احتمال نيز وارد مىشود.
احتمال چهارم: مقصود روز عرفه حجّة الوداع است كه بسيارى از مفسران آن را ذكر كرده و در باره آن رواياتى وارد شده است. (ر.ك: فخر رازى، التفسير الكبير، ج ۱۱، ص ۱۰۸).
اشكال بر احتمال چهارم: با این احتمال بايد ديد مقصود از «نااميدى كافران از دين اسلام» چيست؟ اگر مقصود از آن نااميدى مشركان قريش از غلبه بر دين اسلام است، اين نااميدى در روز فتح مكّه در سال هشتم هجرى حاصل شده بود، نه در روز عرفه سال دهم هجرى و اگر مقصود نااميدى مشركان عرب است، اين نااميدى در هنگام نزول آيات برائت حاصل شده بود كه سال نهم هجرى بود و اگر مقصود نااميدى همه كافران، اعمّ از يهود، نصارا، مجوس و جز آنان باشد كه اطلاق «الّذين كفروا» بر آن دلالت دارد، همه كافران از غلبه بر مسلمانان نااميد نشده بودند، زيرا اسلام به آن اندازه در خارج از جزيرة العرب از عظمت و شوكت برخوردار نبود و از سوى ديگر روز نهم ذى الحجه سال نهم هجرى با «اليوم اكملت» تناسب ندارد، چون بسيارى از احكام از جمله احكام بيان شده در همين سوره مائده پس از روز نهم ذى الحجه سال نهم نازل شده بود.
ممكن است گفته شود: مقصود از «اليوم اكملت» كامل كردن امر حجّ با حضور شخص پيامبر صلی الله علیه وآله و تعليم عملى مناسك حجّ به وسيله خود او است.
اشكال آن اين است كه تنها تعليم مناسك حجّ تمتّع نمىتواند اكمال دين خوانده شود، چون تعليم يكى از واجبات دين نمىتواند تعليم مجموع دين شمرده شود.
افزون بر اينكه اين احتمال موجب قطع ارتباط فقره اوّل آيه «اليوم يئس الّذين كفروا…» با فقره «اليوم اكملت…» مىشود، زيرا نااميدى كافران از چيره شدن بر دين اسلام به تعليم مناسك حجّ ارتباطی ندارد.
ممكن است بگوييد مقصود از «اكملت لكم دينكم» اكمال دين با نزول باقيمانده احكام حلال و حرام در آن روز [عرفه] در سوره مائده است كه پس از آن حلال و حرامى نازل نشد و با اكمال دين [به معناى اشاره شده] بر دلهاى كافران نااميدى مستولى گرديد.
پاسخ اين است كه اين كافران كه با نزول باقيمانده احكام نااميد شدند كدام كافران بودند؟ اگر مقصود كافران عرب باشد، آنان در آن روز همه مسلمان شده بودند و هيچيك از آنان تظاهر به غير اسلام نداشت، تا بگوييد نااميد شدند و اگر مقصود كافران غير عرب است، پيش از اين بيان شد كه آنان نااميد نشده بودند، بلكه اميدوار بودند كه بر اسلام چيره شوند.
افزون بر اينكه بسيارى از احكام و فرايض پس از روز عرفه سال نهم هجرى نازل شد، چنانكه آيه صيف [آيه كلاله در آخر سوره نساء] و آيات ربا پس از آن نازل شد، تا آنجا كه از عمر روايت شد كه در يكى از سخنرانىهاى خود گفت آخرين آيات كه نازل شد آيه ربا بود و پيامبر صلی الله علیه وآله در حالى از دنيا رفت كه آن را براى ما بيان نكرد.
ممكن است گفته شود مقصود از «اكملت» اكمال دين با خالص شدن مسجد الحرام براى مسلمانان و كوچ كردن مشركان از آنجا است، تا آنجا كه مسلمانان در حالى مناسك حجّ را انجام دادند كه مشركان با آنان نبودند.
اشكال بر اين احتمال اين است كه مسجد الحرام يك سال پيش از آن براى مسلمانان خالص گرديده بود، افزون بر اينكه آن روز اگر اكمال نعمت باشد اكمال دين نبود و معنا ندارد كه خالص شدن مسجد الحرام براى مسلمانان اكمال دين خوانده شود.
ممكن است گفته شود كه مقصود از اكمال دين بيان تفصيلى محرّمات الهى است، تا مسلمانان از آنها دورى كنند و از كافران ترس نداشته باشند، در اين صورت مقصود از «اليوم» روز عرفه حجّة الوداع خواهد بود.
اشكال اين است كه گوينده اين احتمال ميان چند احتمال جمع كرده و از اين نكته غافل شده است كه مقصود از «يَأس» اگر نااميدى مستند به ظهور و قوّت اسلام باشد، اين نااميدى در فتح مكّه با نزول آيات برائت پديد آمده بود و درست نيست كه بگوييد اين نااميدى در روز عرفه سال نهم هجرى پديد آمد، افزون بر اينكه بيان تفصيلى محرّمات الهى اكمال دين شمرده نمىشود، تشريع احكام را دين نمىخوانند و ابلاغ و بيان آن را اكمال دين نمىنامند و بر فرض كه دين شمرده شود، اكمال بعضى از دين و اتمام بعضى از نعمت است، نه همه آن، در حالى كه خدا به گونه مطلق فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت…».
و اگر گفته شود مقصود از اكمال دين بسته شدن دروازه تشريع پس از اين آيه است كه بيان كننده تفصيلى محرّمات است.
اشكال بر اين احتمال اين است كه احكام نازل شده در بين نزول سوره مائده و رحلت پيامبر صلی الله علیه وآله را چه خواهيد گفت؟ بلكه نزول احكام ديگر نازل شده در همين سوره و پس از اين آيه را چه خواهيد گفت؟ [پس احتمال چهارم براى مقصود از «اليوم» در آيه شريفه با هيچيك از احتمالات براى معنا و مقصود از اكمال سازگارى ندارد و درست نيست].
احتمال پنجم: مقصود يكى از روزهاى ميان عرفه و روز ورود پيامبر صلی الله علیه وآله به مدينه است.
اشكال بر احتمال پنجم: بعضى از اشكالات احتمال پيشين بر آن وارد است [افزون بر اينكه ابهام وجود دارد و مشخص نيست كه دقيقا چه روزى است؛ يعنى با اين احتمال كلمه «اليوم» در آيه تفسير نشده است].
احتمال ششم: مقصود روز غدير خم است. به اين بيان: از آغاز بعثت و دعوت علنى پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله، مشركان قريش تلاش كرده بودند مردم را از گرايش به آيين اسلام باز دارند، گاهى با تشويق مشركان به مقاومت كه خدا فرمود: «وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُراد» (سوره ص: ۶) و گاهى با در آميختن با مسلمانان و نيرنگ زدن به آنان كه خدا فرمود: «ودُّوا لو تدهن فیدهنون» (سوره القلم: ۹) و گاهى با پيشنهاد تقسيم عبادت خدا و بتها كه خدا فرمود: «قل یا أیها الکافرون * لا أعبد ما تعبدون».(الكافرون: ۱ – ۲).
آخرين چيزى كه براى زوال دين اسلام اميدوار بودند اين بود كه مىگفتند او به زودى مىميرد و فرزندى ندارد تا آيين او را استمرار ببخشد. چون آنان پيامبر صلی الله علیه وآله را مانند پادشاه تصوّر مىكردند كه اگر فرزند نداشت پادشاهى او از بين مىرفت، اين آرزوى نهايى مشركان قريش بود. قدرت، عظمت و شوكت اسلام آنان را از هر چيزى نااميد كرده بود، جز اين يك جهت را.
با توجه به آنچه بيان شد به دست مىآيد كه نااميدى كامل كافران از زوال دين اسلام به اين بوده است كه خدا براى جانشينى پيامبر صلی الله علیه وآله كسى را معرّفى نمايد تا آيين او را محافظت نموده و آن را استمرار ببخشد.
اين احتمال را روايات فراوان تأييد مىكند، از اينكه آيه شريفه در روز غدير خم، روز هيجدهم ذى الحجّه سال نهم هجرى در باره ولايت على علیه السلام نازل شده است.
با اين احتمال دو فقره «اليومَ يَئِسَ» و «اليومَ اكمَلْتُ» به هم ارتباط پيدا مىكنند و نهى در «فلاتخشوهم واخشونى» نهى ارشادى و معنايش اين است كه پس از نااميدى كافران، چيزى كه سبب ترس شما از آنان باشد وجود ندارد. (برگرفته از تفسير الميزان، ج ۵، ص ۱۶۸ – ۱۷۷).
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت یازدهم)
پاسخ به نکات کلیدی (نکته اول – ادامه)
احاديث مربوط به شأن نزول آيه (الیوم أکملت)
احاديث پيامبر صلی الله علیه وآله، احتمال ششم براى مقصود از «اليوم» در آيه شريفه را تایید میکند؛ يعنى دلالت دارد كه آيه شريفه به واقعه غدير خم مربوط بوده و پس از ابلاغ ولايت على علیه السلام در روز غدير خم بر پيامبر صلی الله علیه وآله نازل شده است:
- سيوطى از طريق ابن مردويه و ابن عساكر از ابو سعيد خدرى روايت كردهاند كه گفت: آنگاه كه پيامبر صلی الله علیه وآله در روز غدير خم، على را منصوب و ولايت او را اعلام كرد، جبرئيل با اين آيه فرود آمد: «الیومَ أکملتُ لکم دینَکم…». (الدرّ المنثور، ج ۳، ص ۱۹؛ تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۷).
ابن مردويه، خطيب و ابن عساكر با سندى از ابوهريره روايت كردند كه گفت: چون روز غدير خم روز هيجدهم ذى الحجه شد، پيامبر صلی الله علیه وآل فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»، پس خدا اين آيه را نازل فرمود: «… الیومَ اکملتُ لکم دینَکم… و رضیتُ لکم الاسلامَ دیناً…». (الدرّ المنثور، ج ۳، ص ۱۹).
ضعيف خواندن روايات ابن مردويه از سوى سيوطى بر اساس رأى شخص سيوطى در مورد يك روايت است، در حالى كه ابن مردويه با چهار سند و با عباراتى متعدّد از ابوسعيد و يك سند از ابوهريره و يك سند از مجاهد روايت كرده است، ولی سيوطى – آن هم با انتخاب خود – حديث ابوسعيد را با يك سند و حديث ابوهريره را روايت كرد، ذيلا روايت ديگر از ابوسعيد به خوانندگان گرامى تقديم مىگردد:
- از ابوسعيد خدرى نقل شده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله در غدير خم مردم را فرا خواند و فرمان داد خارهاى زير درختان را در آورند و آن در روز پنجشنبه بود؛ سپس مردم را به على فرا خواند و دست او را گرفت بالا برد، تا آنجا كه مردم سپيدى زير بغل پيامبر صلی الله علیه وآله را مىديدند، آن دو از هم جدا نشدند تا اينكه آيه «الیومَ أکملتُ لکم دینَکم…» نازل شد (تا اينجا را ابن عساكر نيز نقل كرده است: تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۷)، پس پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «أَللّهُ أَكْبَرُ عَلى إكْمالِ الدّينِ، وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ، وَ رَضَی الرَّبِّ بِرِسالَتى، وَالْوَلايَةِ لِعَلِىِّ بن أبى طالبٍ». ابن مردويه، مناقب على بن ابى طالب (ع): ۲۳۲ – ۲۳۳، ح ۳۳۳؛ حافظ كوفى، مناقب الامامامير المؤمنين (ع) ۱، ب ۱۷، ص ۱۱۸ – ۱۱۹، ح ۶۶ و باب ۱۸، ص ۱۳۷، ح ۷۶ و ص ۳۶۲، ح ۲۹۱؛ ایجی، فضائل الثقلین من توضیح الدلائل:۱۷۰).
- حافظ ابو نعيم نيز حديث ياد شده را با سندى از جابر نقل كرده و فقط جمله «اللّه اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة» را نياورده است و پس از نقل حديث، اشعار حسّان بن ثابت را كه با اذن پيامبر صلی الله علیه وآله سروده بود نقل كرد. (النور المشتعل، ص ۵۶، ح ۴).
- ابن عساكر نقل كرده است: آنگاه كه پيامبر صلی الله علیه وآله در غدير خم ولايت او [على علیه السلام] را ابلاغ كرد، جبرئيل بر پيامبر صلی الله علیه وآله با اين آيه نازل شد: «الیومَ أکملتُ لکم دینَکم…». (تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۷).
- على علیه السلام در مناشده خود با شوراى تعيين شده از سوى عمر بن خطاب براى اثبات حقانيت خود به اين آيه نيز تمسك كرد و اهل شورى به آن اعتراف كردند، اين مناشده در همين كتاب، بخش «پاسخ به توهّمات و اشكالات»، «چرا على علیه السلام براى خلافت مبارزه نكرد؟»، «حديث مناشده با اهل شورا» مشروحا نقل شده است.
- سبط بن جوزى از ابوهريره روايت كرده است كه پس از اينكه پيامبر صلی الله علیه وآله در روز غدير فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» آيه «الیومَ أکملتُ لکم دینَکم…» نازل شد؛ سپس با توجه به اينكه نامبرده روايت نزول آيه در شامگاه عرفه را قبول دارد، در توجيه روايت دو قول در زمان نزول آيه گفت: احتمال دارد كه آيه دو بار نازل شده باشد، يك بار در شامگاه عرفه و بار دوم بعد از واقعه غدير. (تذكرة الخواص، چاپ تهران، ص ۳۰).
- حاكم حسكانى با شش طريق (شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۲۰۰ – ۲۰۸، ح ۲۱۰ – ۲۱۵). نقل كرده است كه آیه به واقعه غدير خم مرتبط است. او در بعضى از آنها از ابو سعيد خدرى نقل كرده است كه گفت: آنگاه كه اين آيه نازل شد، پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «أللّه أكبر على اكمال الدين و اتمام النّعمة، و رضا الربِّ برسالتى و ولاية على بن أبى طالب من بعدى»، سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ». (شواهد التنزيل، ج ۱، ص ۲۰۱، ح ۲۱۱).
- از ابوهريره نقل شده است كه گفت: هر كس در روز هيجدهم ذى الحجه روزه بگيرد خدا براى او پاداش شصت ماه روزه را مىنويسد و آن روز غدير خم است، چون پيامبر صلی الله علیه وآله دست على بن ابىطالب را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه»، عمر بن خطاب گفت: «اى پسر ابىطالب به به!! تو روز كردى در حالى كه مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدهاى»؛ پس خدا اين آيه «الیومَ أکملتُ لکم دینَکم…» را نازل کرد. (تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۳؛ فرائد السمطين، ج ۲، ص ۷۷؛ روح المعانى، ج ۶ ص ۲۸۴، ح ۴۴؛ دكتر محمّد حاجى، على بن ابى طالب مستشار امين للخلفاء الراشدين، ص ۱۲۳).
آلوسى نوشته است: «اين حديث جدّا منكر [غير قابل قبول] است» و [ابن كثير] در البدايه و النهايه تصريح كرد كه حديث وضع شده [دروغ] است. (روح المعانى، ج ۶، ص ۲۸۴).
مقصود آلوسى روايت پاداش روزه گرفتن روز عيد غدير است، نه اينكه منكر اساس غدير و روايات آن باشد؛ ولى هيچ دليلى بر ادعاى ساختگى بودن اين حديث نيز ارائه نكرد.
تفسير آيه شريفه به واقعه غدير و اينكه پس از اعلام ولايت على ۷ نازل شده باشد، افزون بر دارا بودن مستندات فراوان، در منابع اهل سنّت، با اكمال دين و اتمام نعمت همسويى دارد، چون دين اسلام به صورت درست و بدون انحراف و تحريف تنها با ولايت درست و مطلوب خدا و پيامبر صلی الله علیه وآله استمرار پيدا مىكند، در غير اين صورت يا به ايستايى دچار مىگردد و يا به صورت ناقص، ضعيف و كند استمرار پيدا مىكند، گواه بر اين ادّعا: تشتّت و اختلاف فراوان حاصل شده در ميان مسلمانان با كنار زدن على ۷ و نپذيرفتن ولايت او به سبب كودتاى سقيفه است، به گونهاى كه اگر آن كودتاى شوم رخ نمىداد و ولايت و امامت در مسير تعيين شده از سوى خدا و پيامبر صلی الله علیه وآله قرار مىگرفت هرگز اين اختلافات ويرانگر در ميان امّت مسلمان را نظارهگر نمىشديم.
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ به اشکالات حدیث غدیر
(قسمت دوازدهم)
پاسخ به نکات کلیدی (ادامه)
پاسخ به نکته دوم:
در نکته دوم آمده بود: «اینکه ماجرای غدیر خم در گرمای سخت تابستان عربستان، ودر منطقه بی آب وعلف غدیر روی داد هم موضوع اشتباهي مي باشد».
پاسخ: این ادعا در روایات غدیر نیامده و شیعه نمیگوید غدیر در گرمای سخت تابستان و در منطقه بی اب و علف رخ داده باشد و اگر کسی این ادعا را داشته باشد، (اولا) اشتباه است و (ثانیا) خدشه در یک فرع و ادعا موجب خدشه در اصل واقعه نمی شود که با تواتر ثابت شده است.
پاسخ به نکته سوم:
در نکته سوم امده است: «اینکه ماجرای غدیر خم، بین صدهاهزار نفر از حاجیان روی داده هم صحيح نبوده ومردود می باشد».
پاسخ اول: هیچ نویسنده شیعه نگفت که در غدیر خم صدها هزار نفر حضور داشتند، بلکه روایات محتلف است و حد اکثر نود الی صد و بیست هزار نفر ذکر کردهاند و بر فرض این تعداد نیز حضور نداشتند، ولی حضور پنج الی ده هزار نفر را پذیرفتید و این تعداد کم نیست، آن هم حاجیان مدینه پایتخت اسلام.
پاسخ به نکته چهارم:
در نکته چهارم گفته است: «اینکه جمعیت صدوبیست هزار نفری حاجیان در غدیر خم با علی (رض) بیعت کرده وبه وی تبریک گفته باشند هم موضوع صحیحی نیست».
پاسخ: پاسخ به این اشکال در «پاسخ به اشکال هفتم» بیان شد و گفته شد که بیعت ابوبکر و عمر با علی علیه السلام در روایات فراوان ثابت است و قابل انکار نیست.
پاسخ به نکته پنجم:
در نکته پنجم نوشته است: «اینکه پیامبر (ص) برای جانشینی حضرت علی (رض) فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ، فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» هم باطل می باشد.
زیرا اولا: بهترین مکان برای تعیین جانشینی پیامبر (ص)، در صحرای عرفات بوده که همه حجاج صدها هزار نفری در آن حضور داشتند».
پاسخ: در عرفات مردم در حال عبادت بودند، افزون بر اینکه آیه (يـا أَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ…».[سوره مائده: ۶۷؛] در آن مکان ابلاغ نشده بود و پیامبر صلی الله علیه وآله خودسرانه نمی توانست کاری انجام بدهد، بلکه این آیه در غدیر خم بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد:
واحدى با سندى از عطيه، از ابوسعيد خدرى نقل كرده است كه اين آيه «يـا أَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ…»در روز غدير خم در باره على بن ابىطالب نازل شده است. [واحدى، اسباب النزول، ص ۱۱۵؛ ابن ابى حاتم، تفسير القرآن العظيم، ج ۴، ص ۱۱۷۳؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص ۲۵، نقل از واحدى؛ نظام نيشابورى، تفسير غرائب القرآن، ج ۲، ص ۶۱۶؛ سيوطى، الدر المنثور، ج ۲، ص ۲۹۸].
فخر رازى ده قول در تفسير آيه نقل كرد، او در باره قول دهم گفته است: آيه در فضيلت على بن ابىطالب علیه السلام نازل شده است، آنگاه كه اين آيه نازل شد، پيامبر صلی الله علیه وآله دست على را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»…،( التفسير الكبير، ج ۲، ص ۴۲؛ رشيد الدين ميبدى، كشف الاسرار و عدّة الابرار، ج ۳، ص ۱۸۱).
اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علىّ است(التفسير الكبير، ج ۲، ص ۴۲؛ نظام الدين نيشابورى، تفسير غرائب القرآن، ج ۲، ص ۶۱۶) و از ابوهریره نیز روایت شده است. (عاصمی، العسل المصفی۲: ۲۶۵، ح۴۷۴).