امام مهدی (ع) در منابع اهل سنّت

از پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله در باره آمدن منجى جهان بشريت حضرت مهدى عليهالسلام روايات فراوان رسيده است، تا آنجا كه در حدّ تواتر، و موجب يقين مىگردد، و در اينجا تعدادى از آنها كه در منابع اهل سنّت آمده است، و نيز سخنان بعضى از پژوهشگران اهل سنّت در اين باره نقل مىشود:

  1. ابن حجر هیثمی نوشته است: ابو القاسم… (م ح م د) حجت، او در هنگام وفات پدرش پنج سال داشت، ولى خدا به او حكمت عطا فرمود، او قاسم منتظَر خوانده مىشود، در باره اين نام گفته شد كه او پنهان و از ديدگان غايب شد، و معلوم نشد به كجا رفته است. [الصواعق المحرقه، ص:۲۰۸I.
  2. سبط بن جوزى نوشته است: او… (م ح م د) بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابو طالب عليهالسلام، و كنيه او ابو عبد اللّه و أبو القاسم است، جانشين حجّت صاحب زمان، قائم و منتَظر، و تالى، و آخرين امامان است[تذكرة الخواص، چاپ تهران، ص:۳۶۳].
  3. شمس الدین ذهبی نوشته است: در سال دویست و پنجاه و شش محمد بن حسن عسکری… که رافضیها او را با القابی مانند: خلف الحجه، مهدی، منتظر و صاحب الزمان یاد میکنند به دنیا امد، او آخرین امام از امامان دوازده گانه است. [العِبَر فی خیر من غبر جلد ۱ ص ۳۸۱].
  4. مسعودی در مروج الذهب نوشته است: در سال دویست و شصت [امام حسن عسکری] ابو محمد حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام) در دوران خلافت معنمد از دنیا رفت، در حالی که سنش بیست و نه سال بود، او پدر هدی منتظر بود. [مروج الذهب ج ۴ ص ۱۶۰].
  5. ابن صباغ نوشته است: ابو محمد حسن از خود پسر خود حجّت قائم منتظر دولت حق را بر جاى گذاشته است، و او تولدش و امر امامتش را پنهان نگاه مىداشت، چون زمان دشوارى بود، و از سلطان خوف داشته است، سلطان از شيعه جستجو مىكرد، و آنان را به زندان مىانداخت، و دستگير مىكرد، و جعفر بن على برادر او [امام حسن عسكرى عليهالسلام] مسلط شد، و ارث او را گرفت، و در به زندان انداختن دوستان و پيروانش تلاش كرد، و نزد سلطان از اصحاب او بدگويى كرد، و اين به اين جهت بوده است كه مىخواست در جاى برادر خود بنشيند، ولى او را نپذيرفتند، چون اهليت آن را نداشت، او براى اين هدف مال گزافى را هزينه كرد، تا امامت را در اختيار بگيرد، ولى براى او اتفاق نيفتاد، و دو تن نيز او را نپذيرفتند. [الفصول المهمه، ص:۲۷۴ ۲۷۵].

و نيز نوشته است: ابن خشاب در كتاب «مواليد الائمه» با سند خود از على بن موسى الرضا عليهالسلام نقل كرده است كه گفت: «خلف صالح از فرزندان ابو محمد حسن بن على است، و او صاحب زمان قائم مهدى است».

و اما نصّ بر امامت او از جانب پدرش پس محمد بن على بن بلال روايت كرده است ابو محمد حسن بن على عسكرى دو سال پيش از وفات خود از خانه بيرون آمد، و به من از جانشين پس از وى خبر داده است، و سپس سه روز پيش از وفات خود بيرون آمد، و به من خبر داد كه جانشين او پسر او است

ابو القاسم محمد حجت بن حسن خالص در نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى در سرّ من راى به دنيا آمد، و نسب او ابو القاسم محمد حجت بن حسن خالص بن على الهادى بن محمد الجوادو اما مادر او را نرجس بهترين كنيز مىخوانند [الفصول المهمه، ص:۲۷۷].

  1. در يك روايت طولانى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در هنگام وفات دختر خود فاطمه عليهاالسلامرا دلدارى داده است، از جمله فرموده است: «و دو سبط اين امت از ما [اهل بيت ]هستند، و آن دو، دو پسرت حسن و حسيناند، كه سرور جوانان بهشت هستند، و ـ به خداوندى كه مرا به حق به رسالت برانگيخته است سوگند ياد مىكنم ـ پدر آن دو از آن دو بهتر است، اى فاطمه! به خداوندى كه مرا به حق برانگيخته است از نسل آن دو [حسن و حسين] است مهدى اين امّت، آن گاه كه دنيا به سبب هرج و مرج در تنگنا قرار بگيرد، و فتنهها پديدار شود، و راههاى رهايى بريده شود، و برخى از آنان بر برخى ديگر شورش كند، و هيچ بزرگى بر كوچك ترحم نكند، و هيچ كوچك بر بزرگ ترحم نكند، پس خداوند عزيز و جليل در آن هنگام كسى را بر مىانگيزد كه درب برج و باروى گمراهى و دلهاى بسته شده را مىگشايد، و در آخر زمان به احياى دين قيام مىكند، آن گونه كه من در زمان نخست [صدر اسلام] به آن قيام كردهام، و دنيا را پر از داد مىكند، پس از اين كه پر از ستم شده باشد». [تاريخ مدينة دمشق، ج:۴۲، ص:۱۳۰ با سندى از على بن على هلالى از پدرش، و فرائد المسطين، ج ۲، ص ۸۴ ـ ۸۵، حديث ۴۰۳].
  2. از ابوهريره نقل شده است كه گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «وَ لَوْ لَمْيَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ لَبَعَثَ فيها رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتى فى اُمَّتى يُوالى، اِسْمُهُ اِسْمى» [فرائد السمطين، ج ۲، ص ۳۱۸، حديث ۹۱۶]. «اگر از دنيا تنها يك روز باقى بماند خداوند مردى از دودمان مرا بر مىانگيزد كه به ولايت مىرسد، نام او نام من است».
  3. طبرانى با سند خود از عبد اللّه بن مسعود نقل كرده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «لا يَذْهَبُ الدُّنْيا حَتّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتى، يُوافِقُ اِسْمُهُ اِسْمى»[المعجم الكبير، ج:۱۰، ص:۱۳۱، ح:۱۰۲۰۸ و ص:۱۳۴، ح:۱۰۲۱۷ و ۱۰۲۱۹ و ۱۰۲۲۰].

و در حديث ديگر نظير حديث پيشين در ادامه آمده است: «يَمْلَأُ الاَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا كَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا»[المعجم الكبير، ج:۱۰، ص:۱۳۳، ح:۱۰۲۱۵ و ص:۱۳۴، ح:۱۰۲۱۸].

ابن كثير دمشقى در كتاب «النهاية فى الفتن والملاحم» فصلى را در باره حضرت مهدى عليهالسلام گشوده است كه برخى از آنها در اينجا نقل مىشود:

  1. احمد حنبل با سندى از على نقل كرده است كه گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنيا اِلاّ يَوْمٌ لَبَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِنّا يَمْلاُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا»[النهاية فى الفتن والملاحم، ص:۲۳ و سنن ابى داود، ج، ص:۱۰۴، ح:۴۲۸۳]، «اگر از دنيا باقى نماند جز يك روز خدا مردى از ما را بر مىانگيزد كه آن [دنيا] را پر از عدالت مىكند پس از اينكه از ستم پر شده باشد».
  2. احمد حنبل با سندى از على نقل كرده است كه گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اَلْمَهْدِىُّ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ، يُصْلِحُهُ اللّهُ فى لَيْلَةٍ» [النهاية فى الفتن والملاحم، ص:۲۳، و مسند الامام احمد بن حنبل، ج، مسند على بن ابى طالب، ص:۱۳۶، ح:۶۴۶، و محمد بن سليمان در مناقب الامام امير المؤمنين عليه‏السلام، ج:۲، ص:۱۷۳، ح:۶۴۹، و گنجى در كفاية الطالب، البيان فى اخبار صاحب الزمان، الباب الثانى، ص:۴۸۷I. «مهدى از ما اهل بيت است، خدا كار او را در يك شب اصلاح مىكند».
  3. ابو داوود با سندى از عبد اللّه [ابن مسعود] نقل كرده است كه گفت: پيامبر صلىاللهعليهوآلهفرمود: «اَلْمَهْدىُّ مِنْ عِتْرَتى مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ»[النهاية فى الفتن والملاحم، ص:۲۴ و سنن ابى داود، ج، ص:۱۰۴، ح:۴۲۸۴]. «مهدى از من است، از فرزندان فاطمه».
  4. ابن ماجه با سندى از عبد اللّه بن حارث بن جزء زبيدى نقل كرده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «يَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِىِّ يَعْنى سُلْطانَهُ»[النهايه فى الفتن والملاحم، ص:۲۵]. «مردمى از مشرق بر مىخيزند و زمينه را براى مهدى آماده مىكنند، يعنى زمينه حكومت او را»
  5. از باقر [امام محمّد] عليهالسلام، از پدرش، و از جدش [امام حسين عليهالسلام] از على عليهالسلامنقل شده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اَلْمَهْدِىُّ مِنْ وُلْدى، تَكُونُ لَهُ غِيْبَةٌ، اِذا ظَهَرَ يَمْلَاُ اْلاَرْضَ قَسْطا وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما»[ينابيع الموده، ج، ص:۲۹۶، ح]. «مهدى از فرزندان من است، او غيبتى خواهد داشت، و آنگاه كه ظهور كند زمين را پر از عدل و داد كند آنگونه كه از ظلم و تجاوز پر شده باشد.
  6. ابن صباغ از طريق دارقطنى صاحب جرح و تعديل از ابن هارون نقل كرده است كه گفت: من نزد ابو سعيد خدرى رفتم، و به او گفتم: «آيا در جنگ بدر حضور داشتهاى؟»، گفت: «آرى»، گفتم: «آيا از آنچه از پيامبر صلىاللهعليهوآله در باره على صلىاللهعليهوآله و فضيلت او شنيدهاى براى ما حديث نمىگويى؟»، گفت: به تو خبر مىدهم كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به بيمارى دچار شد كه از آن رهايى پيدا كرد، فاطمه عليهاالسلام نزد او آمد، و من در سوى راست پيامبر صلىاللهعليهوآله نشسته بودم، آنگاه كه فاطمه عليهاالسلام ضعف پيامبر صلىاللهعليهوآله به سبب بيمارى را ديد به گريه افتاد تا آنجا كه اشكهاى او بر گونهاش غلطيد، پيامبر صلىاللهعليهوآله از او پرسيد: «چرا گريه مىكنى؟»، گفت: «مىترسم از اينكه از دست بروى»، پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «يا فاطِمَةُ! اِنَّ اللّهَ تَعالى اَطَّلَعَ عَلَى الاَرْضِ اِطِّلاعَةً عَلى خَلْقِهِ فَاخْتارَ مِنْهُمْ أَباكِ، فَبَعَثَهُ نَبِيّا، ثُمَّ اطَّلَعَ ثانِيَةً، فَاخْتارَ مِنْهُمْ بَعْلَكِ، فَأَوْحى اِلَىَّ أَنْ أُنْكِحَهِ فاطِمَةَ، فَأَنْكَحْتُهُ اِيّاكِ، وَ اِتَّخَذْتُهُ وَصِيّا، أَما عَلِمْتِ أَنَّكِ بِكَرامَةِ اللّهِ اِيّاكِ زَوْجُكِ أَغْزَرُهُمْ عِلْمَا، وَ أَكْثَرُهُمْ حِلْما، وَ أَقْوَمُهُمْ سِلْما»[اى فاطمه! خداوند توجهى ويژه به خلق خود كرد، و از ميان آنان پدرت را بر گزيد، و او را پيامبر قرار داد، سپس براى بار دوم توجهى ويژه كرد، و از ميان آنان شوهرت را بر گزيد، و به من وحى فرستاد تا او را شوهر فاطمه قرار بدهم، و او را وصى خود بگيرم، مگر نمىدانى كه خدا به تو كرامت بخشيد از اينكه شوهر تو در دانش از آنان فزونتر، و در بردبارى بردبارتر از آنان، و نيرومندترين اسلام را دارد] فاطمه با اين بشارت شاد شد، و پيامبر صلىاللهعليهوآله خواست از آنچه خدا براى محمد صلىاللهعليهوآلهدر نظر گرفت بيشتر براى فاطمه بگويد، به او گفت: «يا فاطِمَةُ لِعَلِىٍّ ثَمانِيَةُ مَناقِبَ: ايمانٌ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ حِكْمَتُهُ، وَ زَوْجَتُهُ، وَ سِبْطاهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ، وَ أَمْرُهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهْيُهُ عَنِ الْمُنْكَرِ، يا فاطِمَةُ اِنّا أَهْلُ بَيْتٍ أُعْطينا سِتَّ خصالٍ، لَمْ يُعْطِها أَحَدٌ مِنَ اْلاَوَّلينَ، وَ لا يُدْرِكُها أَحَدٌ مِنَ الاخَرينَ غَيْرُنا: نَبِيُّنا خَيْرُ الاَنْبِياءِ، وَ وَصيُّنا خَيْرُ الاَوْصِياءِ، وَ هُوَ بَعْلُكِ، وَ شَهيدُنا خَيْرُ الشُّهَداءِ، وَ هُوَ عَمُّ أَبيكِ، وَ مِنّا مَنْ لَهُ جَناحانِ، يَطيرُ بِهِما فِى الْجَنَّةِ حَيْثُ يَشاءُ، وَ هُوَ جَعْفَرُ، وَ مِنّا سِبْطا هذِهِ الاُمَّةِ، وَ هُما اِبْناكِ، وَ مِنّا مَهْدِىُّ الاُمَّةِ الَّذى يُصَلّى خَلْفَهُ عيسَى بْنُ مَرْيَمَ»[اى فاطمه! براى على هشت منقبت است: ايمان به خدا و پيامبرش، و حكمت او، و همسر او، و دو سبط او حسن و حسين، و امر به معروف او، و نهى از منكر او، اى فاطمه! ما اهل بيتى هستيم كه شش خصلت به ما داده شده است، كه به هيچ يك از پيشينيان داده نشد، و هيچ يك از آيندگان به آن نمىرسند جز ما: پيامبر ما بهترين پيامبر است، و وصى ما بهترين وصيها است، و او شوهر تو است، و شهيد ما بهترين شهيدان است، و او عموى پدرت است، و از ما كسى است كه دو بال دارد با آن دو در بهشت هر جا بخواهد پرواز مىكند، و او جعفر است، و از ما دو سبط اين امّت مىباشند، و آن دو دو پسر تو مىباشند، و از ما مهدى اين امّت است كه عيسى بن مريم در پشت سر او نماز مىخواند] سپس بر روى شانه حسين زد، و گفت: «مِنْ هذا مَهْدِىُّ هذِهِ الاُمَّةِ»[الفصول المهمه، ص:۲۸۱] «مهدى اين امّت از نسل او است».

گنجى شافعى نيز حديث ياد شده را از طريق حافظ ابو نعيم در كتاب «حلية الاولياء»، و با سندى از سفيان بن عيينه، از على هلالى، از پدرش، و نيز از طريق دارقطنى با سندى ابو سعيد خدرى روايت كرده است[كفاية الطالب، البيان فى اخبار صاحب الزمان، ب، ص:۴۷۸ – ۴۷۹، و ص:۵۰۲ ۵۰۳].

محب طبرى نيز حديث ياد شده را از على بن [على] هلالى روايت كرده و به جاى «مِنْ هذا مَهْدِىُّ هذِهِ الاُمَّةِ» آورده است: «اِنَّ مِنْهُما مَهْدِىُّ هذِهِ الاُمَّةِ»[مختصر ذخائر العقبى، ص:۲۳۰ ۲۳۱].

  1. البانى پژوهشگر اهل سنّت با اينكه برخى از احاديث مربوط به مهدىعليهالسلام را تضعيف كرده، از ابن مسعود نقل كرده است كه پيامبرصلىاللهعليهوآله فرمود: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلاّ لَيْلَةٌ لَمَلَكَ فيها رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتى، يُواطِىءُ اِسْمُهُ اِسْمى».

و اين چيزى است كه از عاصم حفظ شده است، به خاطر روايت گروهى از او[سلسلة الاحاديث الضعيفه والموضوعه، ج:۱۳، قسم دوم، ص:۱۰۹۶، ذيل حديث:۶۴۸۵].

البانی در باره کسی که عقیده به خروج مهدی (علیه السلام) را قبول نداشته باشد و منکر شود گفته است: مثال اینان مانند کسی است که عقیده نزول عیسی (علیه السلام) در آخر الزمان را – که احادیث صحیح درباره آن به تواتر رسیده است – را منکر شود… مطمئنا و قطعا میگویم که هر کس عقیده مهدی را ناخواسته (بر اثر لغزش) بیان کرده،  [سلسلة الاحادیث الموضوعه جلد ۴ ص ۴۳].  

  1. محب طبرى از طريق ابوحاتم بن حِبّان و ابن السّرى با تفاوتى در بعضى از الفاظ، از عبد اللّه نقل كرده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ اخْتارَ اللّهُ لَنا اْلاخِرَةَ عَلَى الدُّنْيا، وَ اِنَّ اَهْلَ بَيْتى سَيُلْقَوْنَ بَعْدى اثْرَةً وَ شِدَّةً وَ تَطْريدا فِى الْبِلادِ حَتّى يَاْتِىَ قَوْمٌ مِنْههُناوَ اشارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْمَشْرِقِاصحابُ راياتِ سُودِ، فَيَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلايُعْطُونَهُ [مَرَّتَيْنِ اَوْ ثَلاثا]، فَيُقاتِلُونَ فَيُنْصَرُونَ، وَ يُعْطُونَ ماشاؤُا فَلايَقْبَلُونَهُ، حَتّى يَدْفَعُوها اِلى رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتى، فَيَمْلَؤُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْما» [مختصر ذخائر العقبى، ص:۲۹]. «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما برگزيده است، و اهل بيت من پس از من با دشوارى و سختگيرى و در بدرى رو برو مىشوند، تا اينكه مردمى از اين سوى بيايندبا دست خود به جانب مشرق اشاره كرددارندگان پرچم سياهرنگ، [دو يا سه بار] براى گرفتن حق تلاش مىكنند، به آنان داده نمىشود، پس جنگ مىكنند و پيروز مىگردند، و هر چه بخواهند به آنان مىدهند [تا از حق جويى خود دست بشويند]، آنان نمىپذيرند، تا اينكه آن را به مردى از اهل بيت من مىسپارند، و آن مرد زمين را پر از عدالت مىكند، پس از اينكه از ستم پر شده باشد».
  2. از حُذيفه نقل شده است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَبْعَثَ رَجُلاً مِنْ وُلْدى اِسْمُهُ كَاِسْمى»، سلمان پرسيد: «از نسل كدام يك از فرزندانت است؟» پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «مِنْ وَلَدى هذا» و در آن حال دست خود را بر حسين زد.

محب طبرى پس از نقل اين حديث گفت: «روايات مطلق كه پيش از اين نقل شده است بر اين مقيَّد حمل مىشود[مختصر ذخائر العقبى، ص:۲۳۲].

يعنى با اين روايت مىگوييم مقصود از آن مهدىعليهالسلام كه از نسل پيامبرصلىاللهعليهوآله و از على و فاطمهعليهماالسلام است از نوادگان حسينعليهالسلام مىباشد.

البته از برخى از روايات پيشين استفاده مىشود كه مهدى عليهالسلام از نسل حسن و حسين عليهماالسلام است، جمع ميان اين روايات اين است كه او از نسل پسرى امام حسين عليهالسلام و از نسل دخترى امام حسن مجتبى عليهالسلام است، زيرا امام على بن حسين عليهالسلام با دختر امام مجتبى عليهالسلام ازدواج كرده بود، و از امام پنجم تا امام دوازدهم از جهت پدر به امام حسين عليهالسلام و از جهت مادر به امام حسن مجتبى عليهالسلام مرتبط مىشوند.