قاتلان عثمان (بررسی علل قصاص نشدن قاتلان عثمان)

دفاع علی (ع) از عثمان

 شورشيان جمل با فرماندهى طلحه، زبير و عايشه و شورشيان صفين با فرماندهى معاويه وعمرو عاص تنها به بهانه خونخواهى عثمان عليه على علیه السلام دست به شورش زده بودند و براى فريب مردم، على علیه السلام و اصحابش را به قتل عثمان متهم مى‏كردند، در حالى كه واقعيت اين بود كه على علیه السلام نه قاتل عثمان بود، نه تحريك كننده مردم به قتل او بود و نه به قتل او راضي بود، بلكه تا آنجا كه براى او ممكن بود از عثمان دفاع كرد، اگرچه عثمان در اين ميان تحت تأثير مروان داماد خود و ديگر افراد بنى اميّه پيشنهادات على علیه السلام براى آرام كردن مردم را ناديده مى‏گرفت و خود موجب شورش بيشتر مردم عليه خود مى‏شد.

 ابن اثير نقل كرد: عثمان شبانه به خانه على[علیه السلام] آمد و به او گفت من كارهاى گذشته‏ام را تكرار نمى‏كنم و پيشنهادهايت را عمل مى‏كنم، على گفت: «پس از اينكه بر روى منبر پيامبر خدا صلی الله علیه وآله، سخن [ناروا به مردم] گفتى؛ سپس به خانه‏ات داخل شدى و مروان بر مردم ظاهر شد و آنان را دشنام داد و آنان را آزار رسانيد؟!»، عثمان از حضور او بيرون آمد، در حالى كه مى‏گفت: «تو مرا ذليل كردى و جرئت مردم بر مرا بر انگيختى!»، على گفت: ليكن من هر گاه چيزى براى تو آوردم كه گمان كردم موجب رضايت از تو باشد مروان از سوى ديگر آمد و تو از سخن من دست كشيدى».[۱]. (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۶۶).

 در یکی از روزها که عثمان برای نماز و سخن گفتن با مردم  بع مسجد آإمده بود، مردى از قبيله اسلم به نام نيار بن عياض كه از صحابه بود بر خاست، عثمان را صدا زد، او در حال مناشده و گفتگو با عثمان بود كه كثير بن صلت كندى تيرى به سوى او انداخت و او را كشت، در اين هنگام [مصريون و جز آنان كه نزد عثمان گرد آمده بودند] به عثمان گفتند: «قاتل او را به ما تسليم كن تا او را قصاص كنيم»، عثمان گفت: «من مردى را كه مرا يارى داده است نمى‏كشم، در حالى كه شما قصد كشتن مرا داريد. آن‏گاه كه مردم چنين ديدند به درب خانه عثمان يورش  بردند و هيچ‏كس از آنان ممانعت نكرد… او به كسانى كه در خانه نزد او بودند گفت: «پيامبر خدا  صلی الله علیه وآله به من عهدى سپرد، من بر آن بردبارم».[ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۷۴ ۱۷۵].

 از اين داستان كه در ديگر منابع تاريخى اهل سنّت نيز آمده است به دست مى‏آيد:

 اولا: عثمان در راه حق كشته نشد تا شهيد شمرده شود، بلكه او خود را فداى مروان و برخى از حاميان خود كرده بود كه مرتكب قتل شده بودند، تا آنجا كه نپذيرفت كسى را كه يك صحابى پيامبر صلی الله علیه وآله را به قتل رسانده بود به قصاص كشته شود؛ ولى مروان را كه طبق گفته خود عثمان از مركب سوارى، غلام، مُهر و امضاى او سوء استفاده كرده و نامه‏اى به سعيد در مصر نوشته بود كه مصريونى كه براى اعتراض به مدينه آمده بودند را با محمد بن ابوبكر به قتل برساند، عثمان نخواست اين مروان را به معترضان تسليم كند، چون مروان داماد او بود.

 ثانيا: او خلافت را حق خود و اعطا شده از خدا و پيامبر  صلی الله علیه وآله مى‏دانست، در حالى كه او طبق شوراى عمر و با پذيرفتن پيشنهاد عبد الرحمان بن عوف برای عمل به سیره شیخین خلافت را در دست گرفته بود، نه اينكه خلافت او از جانب خدا باشد، اگر به توبه خود پايبند مى‏شد و مروان را به شورشيان تسليم مى‏كرد و يا استعفا مى‏داد غائله پايان مى‏پذیرفت و او به قتل نمى‏رسيد، بر اين اساس، خود عثمان خود در شورش مردم و كشته شدن خود نقش اساسى داشته است، چون کارهای او سبب  شورش  شده بود، تا آنجا که در مدینه با وجود صحابه برای او یاوری باقی نمانده بود.

 زمخشرى از على بن ربيعه نقل كرد که از على[علیه السلام] شنيد كه گفت: «به خدا سوگند اگر بنى اميّه بخواهند پنجاه جوان از بنى هاشم را مى‏آورم تا به خدا سوگند بخورند كه من عثمان را نكشته‏ام»، گمان مى‏كنم گفت: «و نه به آن تمايل داشته‏ام و نه در آن شركت داشته‏ام و نه راضى بوده‏ام. [المختصر من كتاب الموافقه بين اهل البيت والصحابه، ص ۱۹۳].

 و از ابن سيرين نقل شده است: على[علیه السلام] گفت: «به خدا سوگند من نه عثمان را كشته‏ام، نه به آن تمايل داشته‏ام، نه در آن شركت داشته‏ام و نه به آن راضى بوده‏ام».[المختصر من كتاب الموافقه بين اهل البيت والصحابه، ص ۱۹۳].

 از ابن ابى ليلى نقل شده است كه گفت: من در احجار الزيت على را ديدم كه دو بازوى خود را بلند كرده و مى‏گفت: «أَللّهُمَّ اِنّى أَبْرَأُ اِلَيْكَ مِنْ دَمِ عُثْمانِ»، من اين موضوع را به عبد الملك مروان يادآورى كردم، او گفت: «من او را از قتل عثمان مبرّا مى‏دانم»، به او گفتم: «پس چرا او را بر روى منبرها لعنت مى‏كنيد؟»، گفت: «حكومت جز با اين [لعن بر على علیه السلام] قيام پيدا نمى‏كند».«لا يَقُومُ الْمُلْكُ اِلاّ بِذلِكَ». [المختصر من كتاب الموافقه بين اهل البيت والصحابه، ص ۱۹۴].

أحجار الزيت مكانى در مدينه، نزديك زورا، مكان نماز استسقاء بوده است. عمرانى گفت: احجار الزيت مكانى در داخل مدينه است. [معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۰۹].

علل قصاص نشدن قاتلان عثمان از سوى على (ع)

 می‌پرسند: چرا على علیه السلام قاتلان عثمان را دستگير نكرد و آنان را به كيفر نرسانيد، در حالی که اگر چنین می کرد بهانه را از دست ناکثان می گرفت؟ دليل آن دو چيز است:

اول: رعایت افکار عمومی مسلمانان

جريان قتل عثمان به افكار عمومى مسلمانان مربوط بود و بسيارى از صحابه نيز با شورش مردم هماهنگ بودند، از اين جهت عثمان را تنها گذاشته و از او حمايت نكردند. همين مردم پس از قتل عثمان، بدون اينكه در فكر تجهيز جنازه و دفن او باشند به سوى على علیه السلام رفتند و با او بيعت كردند، على علیه السلام با كدام يك از آنان مى‏جنگيد؟ و چه كسانى را به اتهام قتل عثمان دستگير، محاكمه و مجازات مى‏كرد؟

 ابن سعد در «طبقات» نقل كرد: مردم از عثمان به اين جهت كه او مروان را به خود نزديك كرده و از او پيروى مى‏كند خشمگين بودند و نگاهشان اين بود كه كارهاى عثمان با رأى مروان است، نه با رأى عثمان. [ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۲۷].

 ابن عبد ربّه نيز در اين باره از طريق ابونضره از ابوسعيد خدرى نقل كرد كه گفت: گروهى از مردم در مكّه در كنار مكان استقرار عايشه بودند، من نيز با آنان بودم، عثمان از كنار ما گذشت، هيچ‏يك از آن مردم نبود جز اينكه او را لعنت كرد، جز من. [العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۸۲].

 پس از بيعت با على علیه السلام، گروهى از صحابه از او درخواست كردند تا قاتلان عثمان را به كيفر برساند، امام علیه السلام در پاسخ به آنان فرمود: «برادران من! آنچه را شما مى‏گوييد من ناآگاه نيستم، ليكن چگونه توانايى آن را فراهم كنم؟ در حالى كه آنان [مخالفان عثمان] با ساز و برگ و بسيج نيروى انسانى سر به شورش بر داشتند و بر ما چيره هستند و ما بر آنان چيره نيستيم، اين بردگان شما بودند كه با آنان در شورش سهيم بودند و باديه‏نشينان شما نيز به آنان پيوسته بودند، آنان در ميان شما زندگى مى‏كنند و هرچه بخواهند بر شما تحميل مى‏كنند، آيا جايى براى توانايى بر چيزى كه مى‏خواهيد مى‏بينيد؟ اين كار [كشتن عثمان] از جاهليت است و اين مردم [شورشيان] يار و ياور دارند، مردم در برابر آن چند گروه هستند: گروهى همان را مى‏خواهند كه شما مى‏خواهيد، گروهى خواسته‏اى جز خواسته شما را دارند و گروهى نه اين را مى‏خواهند و نه آن را، پس بردبارى پيشه كنيد تا مردم به آرامش برسند و دل‏هاى آشفته در جاى خود قرار بگيرد و حقوق [از دست رفته] با مدارا ستانده شود، اكنون مرا آسوده بگذاريد و منتظر فرمان من باشيد».[نهج البلاغه، صبحى، خ ۱۶۸].

 ابن اثير سخن على علیه السلام را نقل كرده و در آخر آن آورده است: على[علیه السلام] به آنان گفت: «آيا جاى توانايى بر چيزى كه آن را مى‏خواهيد مى‏بينيد؟»، گفتند: «نه»، على [علیه السلام] گفت: «نه، به خدا سوگند من هرگز جز رأى شما را ندارم، جز اينكه خدا بخواهد، اين كار [قتل عثمان] كار جاهليت است و اين مردم يار و ياور دارند…». [الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۹۵].

 طبق اين سخن، در آغاز خلافت امام على علیه السلام، امکان شناسايى قاتلان عثمان، دستگيرى، محاكمه و به كيفر رساندن آنان وجود نداشت و چنين زمينه‏اى به هيچ وجه فراهم نبود و آن دسته از اصحاب پيامبر  (ص) كه از على علیه السلام درخواست كرده بودند از پاسخ و عذر على علیه السلام قانع شدند و دگر بار چنين كارى را از او درخواست نكردند، چون دريافتند كه اقدام براى به كيفر رساندن قاتلان عثمان به نوعى جنگ با افكار عمومى است.

 [پيش از شروع جنگ صفين] ابو امامه باهلى و ابو دردا كه با معاويه بودند، نزد او رفتند و به او گفتند: «براى چه با اين مرد مى‏خواهى جنگ كنى؟ به خدا سوگند اسلام او بر اسلام تو سبقت دارد و به اين امر [خلافت] از تو شايسته‏تر و به پيامبر (ص) خويشاوندتر است، براى چه با او جنگ مى‏كنى؟»، معاويه گفت: «من براى خونخواهى عثمان با او جنگ مى‏كنم، او قاتلان عثمان را پناه داده است، به او بگوييد از جانب قاتلان عثمان فديه بدهد من نخستين كس از اهل شام خواهم بود كه با او بيعت خواهم كرد».

 آن دو نزد على علیه السلام رفتند و سخن معاويه را به او رساندند، على علیه السلام گفت: «او كسانى را از من مى‏خواهد كه شما مى‏بينيد»، بيست هزار مرد جنگى يا بيشتر كه تمام اندام آنان از زره پوشاده شده بود و جز حدقه چشم آنان پيدا نبود، بيرون آمدند و گفتند: ما قاتلان عثمانيم. [ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۷ ۱۸].

از این خبر استفاده میشود که اقدام به دستگیری قاتلان عثمان و مجازات کرد آنان برابر با جنگ داخلی در میان مردم بیعت کننده با علی علیه السلام بود که این نوع جنگ بدتر از جتگ با مثل معاویه و شامیان بود، زیرا نتیجه آن متلاشی شدن حکومت نو پای علی علیه السلام بود، افزون بر اینکه معاویه از خویشاوندان عثمان نبود تا بتوان قاتلان عثمان را به او تحویل داد.

کشته شدن قاتلان اصلی عثمان

على علیه السلام در موارد متعدّد به اين پرسش پاسخ داد.

ابن ابى الحديد پس از بيان يكى از پاسخ‏ها به اتهام قتل عثمان و پناه دادن به قاتلان او، چنين نوشته است: من نمى‏دانم چرا على علیه السلام به حجت و برهانى روشن‏تر از اين سخن نپرداخت؟ و آن اينكه آنان‏كه مستقيما عثمان را با دست خود كشته بودند دو تن به نام‏هاى قُتَيرة بن وهب و سودان بن حُمران بودند و هر دو تن در يوم الدار [روز قتل عثمان] كشته شدند، بردگان عثمان آن دو را كشته بودند و ديگران كه لشكرى و كمك كاران بودند با دست خود او را نكشتند، بلكه او را در محاصره قرار دادند و به خانه او هجوم بردند، مانند محمد بن ابوبكر، اشتر، عمرو بن حمق و جز آنان قاتل شمرده نمى‏شوند. [شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۶ ۱۷]. 

محمد کردعلی نوشته است: گروهی از اصحاب پیامبر علیه الصلاة و السلام نامهای نوشتند و در آن آنچه را که عثمان با سنت پیامبر خدا و سنت دو تن از اصحاب او (ابوبکر و عمر) مخالفت کرده بود یاداور شدند… و عثمان با توجه به پیر بودنش همواره مغلوب مروان و بنی امیه بود و مهمترین چیزی که بر ضد او بر شمردند چیره کردن آنان [بنی امیه] بر کارها بود تا اینکه در مدینه کشته شد. [خطط الشام۱: ۱۰۳].

دوم: كثرت قاتلان عثمان

 بر فرض كه على علیه السلام توانايى دستگيرى قاتلان عثمان را داشت و مى‏خواست آنان را به كيفر برساند، پرسش اين است كه آيا قاتل عثمان تنها آن شخصى بود كه سر عثمان را از بدنش جدا كرده بود؟ و كسانى كه در شورش عليه عثمان نقش اساسى داشته‏اند در اين جرم شريك نبودند؟ آيا كسى كه قاتل را از پشت بام به درون خانه عثمان رسانده بود شريك جرم قاتل نبود؟ طلحه و زبير به ويژه طلحه در اين ميان نقش اساسى را داشته و شورشيان را تشويق و به قتل او كمك كرده بودند تا مرتكب قتل شود، بلكه افرادى مانند عايشه كه مردم را عليه عثمان مى‏شوراند و او را نعثل مى‏خواند و در هنگام شورش مدينه را رها كرده و به مكه رفته بود و نيز معاويه كه از يارى رساندن به عثمان خوددارى كرد تا عثمان كشته شود، همه اين افراد در قتل عثمان شريك جرم شمرده مى‏شوند، تنها دامن على علیه السلام و فرزندان او و بنی هاشم از اين اتهام پاك و منزّه است و بهانه ناکثان و قاسطان برای جنگ علی علیه السلام به اتهام قتل عثمان مثال دزدی است که برای رد گم کردن در حال فرار فریاد میزد «آی دزد! آی دزد!».

 على علیه السلام در اين باره فرمود: «به خدا سوگند آنان [عايشه، طلحه و زبير] چيزى ناپسند را بر من عيب نگرفته‏اند و در مورد من و خود انصاف را رعايت نكرده‏اند، آنان حقى را درخواست مى‏كنند كه خود آن را رها كرده‏اند و خونى را [از من] مى‏خواهند كه خود بر زمين ريخته‏اند…». [نهج البلاغه، صبحى الصالح، خ ۱۳۷].

 و در ادامه سخن فرمود: «خدایا! اين دو رابطه خود با مرا بريدند و بر من ستم روا داشتند و بيعت خود با مرا شكاندند و مردم را بر ضدّ من شوراندند…». [نهج البلاغه، صبحى الصالح، خ ۱۳۷].

 چنان‏كه على علیه السلام فرموده است، كسانى مانند طلحه و زبير از صحابه پيامبر صلی الله علیه وآله و عايشه همسر پيامبر صلی الله علیه وآله و از امّهات مؤمنين نقش اصلى را در مخالفت باعثمان ايفا كرده بودند، آنان مردم را عليه عثمان شوراندند و برخى از آنان از عثمان با الفاظى ناخوشايند و سبك كننده ياد كردند، تا آنجا كه مردم، پس از قتل عثمان، طلحه و زبير را سرزنش مى‏كردند.

  1. بلاذرى نوشته است: زبير و طلحه بر كار [مخالفت با عثمان] چيره بودند، طلحه مانع رسيدن آب خوشگوار به عثمان بود، على در زمين خود واقع در يك ميلى مدينه بود، نزد طلحه فرستاد [در پيام خود به او گفت]: «اين مرد را رها كن تا از آب خود و آب چاه خود – چاه رومه – بياشامد و او را از تشنگى به قتل نرسانيد» و [طلحه از پذيرفتن پيام على علیه السلام] خوددارى كرد… و عايشه [مردم را] بر ضدّ عثمان تحريك مى‏كرد. [كتاب جمل من انساب الاشراف، ج ۶، ص ۲۱۱ و ۲۱۲].
  2. ابن قتيبه دینوری نوشته است: [پس از كشته شدن عثمان] آن‏گاه كه صبح پديد آمد مردم در مسجد گرد آمدند و پشيمانى و تاسّف بر قتل عثمان فراوان شد، جنازه عثمان افتاده بود و مردم طلحه و زبير را بسيار سرزنش و آن دو را به قتل عثمان متهم مى‏كردند، مردم به آن دو گفتند: «شما در شورش عليه عثمان سهیم بوده‏ايد».[الامامة والسياسة، ج ۱، ص ۶۵].
  3. بلاذرى از صالح بن كيسان نقل كرد كه گفت: عثمان كشته شد و با على بيعت شد، در حالى كه عايشه در حج به سر مى‏برد و طلحه و زبير به او پيوستند، در حالى كه با كارى كه در باره عثمان انجام داده بودند پشيمان شده بودند. [بلاذری، كتاب جمل من انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۳].
  4. على[علیه السلام] صداى اصحاب جمل را شنيد كه بالا گرفت، پرسيد: «چه مى‏گويند؟»، گفتند: «قاتلان عثمان را نفرين مى‏كنند و مورد لعن خود قرار مى‏دهند»، [على علیه السلام] گفت: «آرى، خدا لعنت كند قاتلان عثمان را، به خدا سوگند جز آنان او را نكشته‏اند، آنان لعنت نمى‏كنند جز خويشتن را و نفرين نمى‏كنند جز خويشتن را».[كتاب جمل من انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۷].
  5. مسعودى در تاريخ خود از على علیه السلام نقل كرده است كه گفت: «خدا میداند آنان [ناکثان] قاتلان عثمان هستند».«وَاللّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُمْ قَتَلَةُ عُثْمانٍ». [مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۵۵].
  6. دينورى و ابن عبد ربّه نقل كرده‏اند: عايشه با حالت گريه بيرون آمد و مى‏گفت «عثمان رحمه اللّه كشته شد»، عمّار به او گفت: «تا ديروز مردم را عليه او بر مى‏انگيختى و امروز براى او گريه مى‏كنى؟!».[الامامة والسياسة، ج ۱، ص ۶۶؛ العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۰].
  7. دكتر طه حسين پژوهشگر مصرى نوشته است: على مردم را از شورش و آشوب باز مى‏داشت و جز باز داشتن آنان راهى ديگر نداشت، اما زبير براى باز داشتن شورشيان تلاش قابل ملاحظه‏اى نداشت، چنان‏كه براى تشويق آنان نيز تلاش قابل ملاحظه‏اى نكرده بود؛ ولى او منتظر فرصت و دل او با شورشيان بود و اما طلحه تمايلش با شورشيان و تحريك آنان و تشويق برخى از آنان به سوى خود پنهان نبود. [علىٌّ و بنوه، ج ۲، ص ۷].

 و نيز نوشته است: على آنچه را شورشيان در باره آن دو مى‏دانستند مى‏دانست، او مى‏دانست كه طلحه سرسخت‏ترين مرد عليه خليفه مقتول بوده و او به حكومت بر مسلمانان طمع داشت و مى‏دانست كه زبير [به كشتن عثمان] فرمان نداد؛ ولى مردم را از آن باز نداشته بود و طمع او براى در دست گرفتن حكومت كمتر از طلحه نبود. [علىٌّ و بنوه، ج ۲، ص ۹].

 و در باره موضع عايشه در شورش عليه عثمان نوشته است: عايشه از سرسخت‏ترين زنان پيامبر صلی الله علیه وآله  در مخالفت با عثمان بود. [علىٌّ و بنوه، ج ۲، ص ۲۶].

 عايشه پيراهن پيامبر صلی الله علیه وآله را بيرون آورده و گفت: «اين پيراهن پيامبر صلی الله علیه وآله است كه كهنه نشد؛ ولى عثمان سنّت پيامبر صلی الله علیه وآله را كهنه كرد»؛ سپس مى‏گفت: «أُقْتُلُوا نَعْثلاً، قَتَلَ اللّهُ نَعْثلاً».[ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۹؛ دكتر نورى جعفر، علىٌّ و مناوئوه، ص ۱۱۹].

 گفته‏اند نخستين كسى كه عثمان را «نَعْثَل» خواند عايشه بود، «نَعْثَل» يعنى كسى كه موى فراوان و اندام درشت داشته باشد، او مى‏گفت: «نعثل را بكشيد، خدا نعثل را بكشد. [ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۲۱۵].

ابن منظور  نوشته است: «نعثل به معناى پير احمق، كفتار نر، نعثل نام مردى از اهل مصر بود كه ريش بلند داشت، گفته شد او به عثمان شباهت داشت، اين قول ابن ابى عُبَيد است، عثمان را دشنام مى‏دادند و او را نعثل خواندند… در حديث عايشه آمده است: «اقتلوا نعثلاً قتل اللّهُ نعثلاً» و مقصود او عثمان بود».[لسان العرب، ج ۱۴، ص ۱۹۸]

  1. عايشه در آن هنگام كه خبر حكومت رسيدن على علیه السلام به گوش او رسيد و گفت عثمان مظلوم كشته شد، مرا بر گردانيد، مى‏خواست از بيرون شهر مكه دو باره به مكه بر گردد، مردى به نام عُبَيد بن ابى سَلِمه به او گفت: نخستين كسى كه عليه او سخن گفت تو بوده‏اى و تو مى‏گفتى «أُقتلوا نعثلاً، فَقَدْ كَفَرَ».[ابن اثیر، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۲۰۶].
  2. مغيرة بن شعبه نزد عايشه رفت، عايشه به او گفت: «اى ابو عبداللّه! اى كاش مرا در جنگ جمل مى‏ديدى، آن‏گاه كه تيرها به كجاوه من مى‏رسيد، تا آنجا كه بعضى از آنها به پوست بدنم اصابت كرد»، مغيره به او گفت: «من دوست داشتم كه بعضى از آنها تو را از پاى در مى‏آورد»، عايشه گفت: «خدا تو را مورد رحمت خود قرار بدهد، چرا اين سخن را مى‏گويى؟»، مغيره گفت: «تا شايد آن تير كفاره گناهت در تلاشت علیه عثمان باشد».[ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۳].
  3. از مسروق نقل شده است: عايشه گفت: «شما عثمان را در آب شستشو و آب توبه داديد، تا آنجا كه مانند لباس شسته شده او را خالى از گناه كرديد، آن‏گاه او را كشتيد؟». مروان به او گفت: «اين عملكرد تو است، به مردم نامه نوشتى و آنان را به قيام فرا خواندى».[ابن عبد ربّه، العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۰].
  4. ابن عبد ربّه از ابوبكر بن ابى شيبه و نيز ابن سعد نقل كرده‏اند: در جنگ جمل، آن‏گاه كه مروان، طلحة بن عبيد اللّه را ديد گفت: «پس از امروز من منتطر خونخواهى عثمان نمى‏مانم»، تيرى به جانب او رها كرد و او را كشت. [العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۹۵؛ الطبقات الكبرى، ج ۵، ص ۲۷] ابن عون از ابن سيرين نقل كرد: هيچ‏يك از اصحاب پيامبر صلی الله علیه واله سرسخت‏تر از طلحه بر ضدّ عثمان نبود. [العقد الفريد، ج ۴، ص ۲۷۶].
  5. ابن ابى الحديد نوشته است: طلحه از تندترين مردم در تحريك عليه عثمان بود و زبير در رتبه پس از او قرار داشت، روايت شد كه عثمان گفت: «واى بر ابن خضرميه، يعنى طلحه، چه اندازه از بُهار به او دادم و او خون مرا نشانه مى‏گيرد و مردم را عليه من مى‏شوراند، خدایا! او را با آن بهره‏مند مكن و سرانجام شورش او را بر او بچشان!». [شرح نهج البلاغة، ج ۹، ص ۳۴[. [بُهار به اندازه سيصد رطل پيمانه قبطى بوده است].

 او از شعبى نقل كرد كه گفت: پس از بيعت مردم با عثمان، طلحه گفت: «به خدا سوگند اگر با بدترينتان بيعت كنيد من رضايت مى‏دهم، چه رسد به اينكه با بهترينتان بيعت كرديد»؛ سپس او با رفيقش با او [عثمان] به دشمنى برخاستند، تا او را به قتل رساندند، سپس خود را خونخواه او پنداشتند! [شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۵۶].

 مردمى كه در باره واقعه دار [محاصره خانه عثمان] كتاب نوشته‏اند، روايت كرده‏اند كه طلحه در روز قتل عثمان پارچه‏اى بر چهره خود افكنده بود، تا با آن از چشم مردم پنهان بماند، او خانه را با تيرها نشانه مى‏گرفت و نيز روايت كرده‏اند كه چون بر محاصره‏كنندگان داخل شدن به خانه عثمان از راه دروازه ناممكن شده بود، طلحه آنان را به خانه بعضى از انصار برد و آنان را به پشت بام خانه رسانيد، آنان از آنجا به خانه عثمان داخل شدند و او را كشتند».[شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۳۵ ۳۶].

  1. آن‏گاه كه عثمان در محاصره مردم شورشى بود على به طلحه گفت: «تو را به خدا سوگند مى‏دهم كه مردم را از عثمان دور گردانى»، طلحه گفت: «نه، تا هنگامى كه بنى اميه حق را از خود [به ديگران] بسپارند»… و مدائنى در كتاب «مقتل عثمان» روايت كرد: طلحه تا سه روز مانع دفن عثمان شده بود… حكم بن حزام و جُبَير بن مطعم از على (ع) درخواست كردند تا او را دفن كنند، طلحه مردمى را بر سر راه نشاند تا با پرتاب سنگ مانع دفن او گردند، تعداد اندكى از خانواده عثمان براى دفن او رفتند و مى‏خواستند او را در باغى در مدينه كه به «حس كوكب» معروف بود و يهود جنازه مردگان خود را در آن دفن مى‏كردند ببرند، آن‏گاه كه به آنجا رسيدند تابوت او را سنگباران كردند، مى‏خواستند آن [جنازه] را رها كنند، على علیه السلام گروهى را فرستاد تا از آن [سنگباران] جلوگيرى كنند، آنان [با ديدن فرستادگان على علیه السلام از سنگباران] دست كشيدند و او [عثمان] در حس كوكب دفن شد. [شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۵ و ۶، نقل از طبرى].

یعنی علی علیه السلام اگر برای دفن پیکر عثمان نیروی دفاعی نمیفرستاد افرادی مانند طلحه اجازه دفن او را هم نمیدادند.

  1. ابو يوسف قسوى نوشته است: يعقوب بن سفيان با سند صحيح از قيس بن ابى حازم نقل كرد كه مروان بن حكم [در جنگ جمل] طلحه را بر اسبى سوار ديد و گفت: «او بر ضد عثمان كمك كرد»، با يك تير او را نشانه گرفت، آن تير به زانوى او اصابت كرد و خون همچنان روان شد تا وفات كرد. [المعرفة والتاريخ، ج ۳، ص ۳۲۲ ۳۲۳].
  2. يكى از كسانى كه در شورش مردم عليه عثمان نقش داشت عمرو عاص بود، مخالفت او با عثمان به اين جهت بود كه عثمان او را از حكومت مصر كنار زده بود. [علىٌّ و مناوئوه، ص ۱۱۸].

 شايسته ياد آورى است كه در هنگام شورش عليه عثمان با اينكه محاصره خانه او تا چهل روز ادامه داشت[ر.ك: ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۶۱ و ۱۷۲]. و معاويه به عثمان گفته بود كه در كنار فرماندهان ديگر نظامى با اهل شام از او حمايت و دفاع مى‏كند[ر.ك: ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ۳، ص ۱۴۹ ۱۵۰]. و با اينكه از محاصره عثمان در خانه‏اش باخبر بود، هيچ‏گونه اقدامى براى حمايت از عثمان نكرد و او را يارى نرساند و عمدا وقت كشى كرد تا عثمان كشته شود، تا بتواند از قتل او سوء استفاده كند.

جمع بندی و نتیجه گیری

از آنچه تقدیم شد نتایج زیر به دست می آید:

اول: در شورش مردن علیه عثمان شخص او و داماد او مروان و ستمهای کارگزاران عثمان در شهرها نقش فراوان داشتند، زیرا با ستمهای خود زمینه ساز تحریک مردم شده بودند.

دوم: قاتلان اصلی عثمان که سر او را از بدنش جدا کرده بودند دو تن بودند که بلا فاصله به دست غلامان عثمان کشته شدند.

سوم: حامیان قتل عثمان عموم مردم مدینه و صحابه و گروهی از مردم مصر و کوفه و بادیه نشینان بودند که در این میان خانم عایشه، طلحه، زبیر و عمرو عاص نقش کلیدی را ایفا نمودند.

چهارم: معاویه که قول یاری به عثمان را داده بود با اینکه محاصره چهل روز طول کشیده بود سپاه خود را  به مدینه نفرستاده بود و در واقع می خواست عثمان کشته شود تا از کشته شدن او برای تقویت حکومت خود در شام استفاده نماید.

پنجم: علی علیه السلام هنگام محاصره خانه عثمان تلاش فراوان کرد تا از او دفاع کند و لا اقل خوراک و آب به خانه او برساند ولی شورشیان اجازه ورود علی و دو فرزندش به داخل خانه عثمان را ندادند، چنانکه با طلحه سخن گفت تا عثمان را از آب و غذا محروم ننماید.

ششم: گرچه دو تن از قاتلان اصلی عثمان کشته شده بودند ولی دستگیری و کیفر  همه کسانی که در قتل او به گونه ای سهیم بودند، ممکن نبود و اقدام به آن جز  پیدایش جنگ داخلی در میان پیروان علی علیه السلام اثری دیگر نداشت.

هفتم: نبرد سران جمل با علی علیه السلام در واقع با انگیزه دنیا طلبی بوده است، چنانکه نبرد معاویه با علی علیه السلام برای تثبیت حکومت خود در شام بوده است. و اما نبرد مارقان در نهروان ارتباطی به قتل عثمان نداشته و به بهانه خوانخواهی نبوده است. (پایان)